حضرت امام صادق علیه السلام در ضمن حدیثی طولانى فرمودند:
«کسى که یادى از حضرت حسین‌ بن‌ على(ع) نزدش بشود و از چشمش به‌ مقدار بال‏ مگس‏ اشک بیرون آید، اجر او بر خداست و حق تعالى به کمتر از بهشت براى او راضى نیست.»

تحقیق‌ ها به‌ محض اینکه با این آستان ارتباط می‌ گیرند، دلربا و خواستنی می‌ شوند و این ویژگی این سرزمین است: «ما ندانیم چه سری است که در خانۀ اوست!»

همۀ عرفا به‌ طریقی کشف و شهود می‌ کنند؛ این هم یک نوعش است: «خاطره‌ نوشتی از کنار شش‌ گوشۀ امام‌ حسین(ع)» در ایامی که توفیق تنفس در آن آستان بود:

درس‌هایی از مگسی که به دور ضریح زیارت می‌کرد:
«ای مگس عرصۀ سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود می‌ بری و زحمت ما می‌ داری»
اینجا عرصۀ سیمرغ است و چه شگفت که مگس با این جولان، اینجا هیمنۀ سیمرغ می‌ گیرد و نه‌ تنها عرض خود نمی‌ برد؛ بلکه اینجا هر‌چیزی هرقدر بیشتر پر بگیرد، بیشتر آبرو می‌ گیرد!

این چنین «مگس‌شناسی»ای با خودش عالمی دارد و عجیب لذتی…!
برای فهم عمیق برخی روایات باید حشره‌ شناس بود! مگس‌ شناسی فرصتی شد برای شناخت اندکی از اسرار روایت «اشکی به‌اندازۀ بال مگسی.»
این سوال کهنه در ذهن، در هوای بارانی کربلا جوانه زد و نهالی شد که تماشاگر آن هستید و در کنار سایۀ کم‌ رمقش لختی آسوده‌ اید…
گاهی چیزی در نگاه عادی بی‌ مقدار می‌ نماید، حال آنکه شیئی قیمتی است. وجهی که این تمثیل در کتاب پرواز با بال مگس به آن توجه می‌ دهد، همین مواجهه است: بی‌ مقداری و بی‌ ارزشی جزء اولین تبادراتی است که در هنگام ملاقات بال مگس به‌ذهن می‌ رسد. اشک را هم به همین حیث به آن تشبیه کرده‌ اند که در اولین مواجهه آن را بی‌ مقدار و بی‌ ارزش می‌ دانند؛ به‌ عبارت دیگر برای این تشبیه، پایین‌ ترین مصداق یعنی بال مگس گفته شده و اگر در نظر مردم چیزی از بال مگس پایین‌ تر و بی‌ مقدار‌تر می‌ بود، شاید بیان می‌ شد.
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.