کتاب فراخوانده نوشته‌ی سید علیرضا مهرداد، روایتی‌ مستند از زندگی و زمانه‌ی سردار شهید حسین قاینی فرمانده‌ی گردان رعد است.

در بخشی از کتاب فراخوانده می‌خوانیم:

رسیدیم به یک سبزه‌زار. حسین موتور را پارک کرد و رفت داخل سبزه‌ها دراز کشید. حدود دو ساعت آن‌جا بودیم. من کنارش نشسته بودم و نگاهش می‌کردم. حسین دراز کشیده بود و از روزگار می‌گفت. درد دل می‌کرد. احساس کردم دارد وصیت می‌کند. از مسائل اجتماعی گفت و از خانواده‌اش. از مسائل سپاه و درگیری و سیاست‌ها گلایه‌ها کرد. از زمانه و روزگار گفت و گفت و گفت. من فقط نگاهش می‌کردم. تمام این صحنه‌ها و خواب‌ها، جلو چشمم بود. روزی که از قرارگاه بدر سوار وانت شدند، فکر کردم نکند دوباره حسین را نبینم. ماشین از تپه‌ای بالا رفت و ناپدید شد. تا آخرین لحظه نگاهش کردم. حسین از پیشم رفت.»

عملیاتی که بعدها به والفجر 3 شهرت یافت، در منطقه‌ی عمومی مهران، ارتفاعات قلاویزان و سلسله‌ ارتفاعاتی آغاز شد که بلندترین قله‌اش به کله قندی معروف بود. علی مولوی، محمدعلی ذاکریان و حسین هر کدام در جایی جدا از دیگری خدمت می‌کردند. علی مولوی فرمانده سپاه کاشمر بود، ولی دلش تاب نمی‌آورد. وقتی شنید می‌تواند در قالب یک گروه از فرماندهان سپاه، برای بازدید مناطق جنگی به جبهه برود، به‌ سرعت خودش را به منطقه‌ی عملیاتی والفجر 3 رساند.

«وارد منطقه که شدم به قرارگاه تیپ 21 امام رضا (ع) رفتم. حاج‌اسماعیل قاآنی، مسئول طرح و عملیات تیپ بود. سراغ حسین را گرفتم. البته من از خوابی که دیده بود و نامه‌ای که نوشته بود، اطلاع نداشتم. ولی به‌ طور کلی از نحوه‌ی رفتنش به جبهه و روحیاتی که داشت، دلم تیر خورده بود و نگرانش بودم. آقا اسماعیل گفت: آقای قاینی مجروح شده و در بیمارستان است. آدرس بیمارستان را پرسیدم اما آدرس درستی نداد. آدرس محل استقرار گردان را گرفتم که بروم سراغ گردان و خبرش را از آن‌جا بگیرم.»
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.