هویت حیوانی داستانی شاعرانه از علیرضا صبوری است که به زبان نمادین نوشته شده است
این داستان که درباره یک گنجشکی کوچک است.روایتی پر درد و احساس را درباره دغدغه های گنجشک ضعیف که از زندگی و احوال خود شکایت دارد را بیان میکند
در بخش ابتدای این کتاب میخوانیم :
«باید برگشت ...

اکنون زمان گریستن نیست، گرچه به اندازه ی تمام خشکی ها

اشک وجود دارد.

باید گذشت ...

التماس کردن دیگر جایز نیست، گرچه تمام پروبالت را در اندوه

و درد شسته باشند.»

آری، باد که جهت مخالف می وزد، استقامت او هم روی آخرین لحظه‌ی شاخه ی آویزان بیشتر می شود و همراه با برگ زرد و قلم چوبی سوخته اش نگاهی دوباره به مسیر طولانی رودخانه می اندازد. اما نه انگار چیزی که می بیند را هرگز نمی خواهد باور کند.

در این مرغزار بی حدوحصر، زیر آسمان نفرین و هوس، او فقط یک گنجشک تنها و بیچاره است، آری، همین و بس.

تلوتلوی شاخه که به آب نزدیک و دور می شود او انعکاس بزرگی و کوچکی خود را در امواج بی احساسی از تکرار می‌بیند و دوباره به درون خود برمی گردد، گویی همه‌ی آن دایره‌ها یک مرکز ثقل بیشتر ندارند و تا ابد نیز همین طور باقی می‌مانند.

اما قطرات درشتی که به جاذبه ی بی رنگ برکه نه نمی‌گویند و همین‌طور از چشمانش سرازیر می شوند او را نسبت به چیزی حریص تر می کند.

چیزی که باعث می شود گوشه‌ی چشمانش را پاک بکند، دوباره برگ زرد را سفت بچسبد آخرین جمله ها را نیز روی آن بنویسید و پایش را محکم امضا کند.

«چرخه‌ای که برای من نمی چرخد، نه می گذارد پرواز کنم نه زندگی‌ام را می‌گیرد. حقارتی که به طعمگی عادتم داده است، روحم را در کشاکش قدرت‌ها هرروز فقط بیشتر می‌کشد، آسمانی که سقوطش را پیش‌کش می‌کند و سرزمینی هم که مرا را به هیچ حساب نمی آورد، اما ...

اما آخرین پر را باید از تن جدا کرد، عریان شد و به سوی آرزوها پرواز کرد.

آری یا دوباره جان می‌گیرم و برمی‌گردم و یا در سکوت زمان آنقدر می‌چرخم تا سرانجام محو شوم و بمیرم.

مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.