گناه و گلوله
قیمت : ۵۸,۰۰۰ ریال
کتاب "گناه و گلوله" مجموعهای است از خاطرات ارزندۀ یکی از فرماندهان دفاعمقدس. فرماندهای شجاع که در سنین جوانی به برکت نفس قدسی امامخمینی (ره) همانند بسیاری از جوانان دیگر، ره صد سالۀ عشق و عرفان را یکشبه پیمود و برای اثبات این نکته که عرفان فقط لقلقۀ زبان نیست عرصۀ جهاد را برگزید.
سردار رشید اسلام شهید حاج مهدی میرزایی در سال 1341 در شهر مقدسمشهد دیده بر جهان پر رمز و راز هستی گشود. او در خانوادهای مذهبی و با شرایط دشوار اقتصادی کودکی را سپری کرد. هوش و ذکاوت، حس کنجکاوی و تحرک و انرژی فراوان او از همان کودکی برجسته و قابل توجه بود. او درمحیطی که خانوادۀ مذهبیاش آن را فراهم کرده بودند احکام الهی را در همان سنین آموخت پس از آن که دوران تحصیل را در مقطع ابتدایی به پایان برد علیرغم آنکه در تحصیل موفق بود. شرایط پیرامون، او را به میدان کار و تلاش راهی کرد. در محیط کار نیز استاد کاری متدین در مسیر زندگی او قرار گرفت. او، مهدی را به وادی سیاست کشانید و از این رهگذر چند سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با مبارزات انقلابی امام خمینی (ره) بر علیه رژیم پهلوی آشنا شد. جلسات مخفیانه ضد رژیم مکانی بود تا مهدی را در جریان مبارزات آبدیدهتر کند.
در بخشی از این کتاب می خوانید:
میرزایی توی جبهه دمپایی پایش میکرد و همه جا با همان دمپاییمیرفت. توی خط، توی میدان مین، یا حتی به جلسات فرماندهان.
وقتی مورد سوال واقع میشد، میگفت: «اصل آن است که من کارم را انجامبدهم، با دمپایی هم میتوانم کارم را انجام بدهم»
بعد که پاسدار شد و لباس سپاه را تنش کرده بود، در شهر بستان او را دیدم که قیافۀ خیلی جدی پیدا کرده بود. لباس سپاه را پوشیده و چکمه پایش بود. بیاختیار خندهام گرفت. او هم چند نفر را که آن جا بودند مرخص کرد و پیش منآمد و گفت: «مسعود تو را به خدا نخند.»
گفتم: «به تو نمیآید اینطور شق و رق راه بروی. دمپاییهایت کو؟»
گفت: «باور کن مجبورم خودم را این طوری نگه دارم، دلم لکزده یک لحظه آندمپاییها را پایم کنم، این طوری عذاب میکشم!»
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران