گذشت با قدرت؛ نردبان عبرت 3
قیمت : ۵۸,۰۰۰ ریال
روزی انوشیروان،شاه ایرانی، به شکار رفته بود.پیرمردی را دید که پای پیاده و لباس هایی مندرس به سوی شهر می رود.ناگهان استخوان تیزی به پای او رفته و خون زیادی جاری شد.پیر مرد در حالی که خدا را شکر می کرد به راهش ادامه داد. انوشیروان پیر مرد را خطاب قرار داد و گفت :ای پیر حالا وقت استراحت توست،چرا اینقدر خود را به زحمت می اندازی.پیرمرد گفت 4 دختر بی مادر دارم و باید خرج آنها را دراورم.انوشیروان او را مامور جمع آوری باج و خراج حکومتی در ده خودش کرد.طولی نکشید که آن پیر مرد ثروتمند شد.بعد از مدت ها گذر انوشیروان دوباره از آن ده افتاد و سراغ آن پیرمرد را گرفت:گفتند کمی در باغ قدم زده و خسته شده است.دارد استراحت می کند. او را به پیش انوشیروان آوردند.انوشیروان گفت ای مرد تو آن زمان پای پیاده در بیابان راه می رفتی و ناله نمی کردی.حالا با قدم زدن در باغ خسته شده ایی.پیرمرد گفت: ای پادشاه مرد باید در سختی و نداری و همچنین وقت خوشی و دارایی شکرگذار خداوند باشد.
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران