پنجره
پنجره را باز می کنم. یک مشت هوای تازه هورت می کشم به شش ها. آنقدر این کار را ادامه می دهم تا بغضم نترکد. رو می کنم به زن نظافتچی: ». هوا خیلی سرد شده « دلم میخواهد با یکی حرف بزنم. حتی شده درباره هوا یا چیزی شبیه به این. زن تعجب می کند. جارو به دست تند سری تکان می دهد. تا دیروز هوا خوب بود. یهویی یخبندون شد. هواشناسی « : ادامه می دهم ». گفته بود، دو سه روز دیگه این سامانه لعنتی سرما می رسد اینجا زن اما ساکت مشغول نظافت بود. اینبار حتی سری هم تکان نداد.
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.