چه کسی از دیوانه ها نمی ترسد؟
قیمت : رایگان
آرمان همیشه ظاهری آراسته و مرتب دارد و معتقد است در جامعهای که ناهنجاری از در و دیوارش فرو میریزد نمیتوان نسبت به وقایع بیتفاوت ماند و از کنار رویدادها به سادگی گذشت. همسرش نیز در یک مجله خانوادگی مشغول به کار است و در آپارتمانی زندگی میکنند که یک پیرمرد وبلاگنویس هم در همسایگی آنهاست. همسایهای که گاه راوی یا همان معلم جوان را وادار میکند تا مطالب وبلاگ یا ایمیلهای فورواردی را برایش بخواند. راوی از همان ابتدای داستان خودش را دیوانه خطاب میکند و در ذهن خود با موجودی خیالی به نام نسترن زندگی میکند.
رضایی در مورد کتاب چه کسی از دیوانهها نمیترسد میگوید:
رویکرد این کتاب انتقادی و اعتراض گونه است. راوی نسبت به هر موردی از کوچک و جزئی تا بزرگ و مهم که در جامعه میبیند حساسیت نشان میدهد اما مردم نسبت به آن حقایق واکنشی ندارند. راوی یک معلم است که در موقعیتهای مختلفی چون خانه، مدرسه و نزد دوستش قرار میگیرد. دوست راوی از او مسنتر است که مجبور است به خاطر ناهنجاریها خود را از جامعه دور نگاه دارد.
در قسمتی از کتاب چه کسی از دیوانهها نمیترسد می خوانیم:
«خودم را سرزنش میکنم که چرا باید یک موجود خیالی را آن قدر در ذهنم نگه دارم که که از کنترلم خارج شود و این همه مدت آزارم بدهد؟ نسترن را خودم به ذهنم آوردم و حالا هم خودم از ذهنم بیرون میکنم. مینشینم روی صندلی، سرم را به عقب تکیه میدهم و چشمهایم را میبندم تمام روزهایی را که با نسترن واقعی و خیالی بودهام از ذهن میگذرانم و با خودم میگویم یعنی او رفت؟ برای همیشه؟ شاید دلم برایش تنگ شود. اما نه دیگر دلم برایش تنگ نمیشود. چطور دلم برای کسی تنگ میشود که با مرد دیگری رفته؟ من جدای ذهن زیبایش خودش را هم میخواستم که امروز در آغوش مرد دیگری است. پس همهچیز تمام شد. هم نسترن واقعی، هم نسترن خیالی.»
همهی آدمها دیوانهاند. فقط نوع دیوانگی آنها فرق میکند. شاید همین حرفم کافی است که دیگران بفهمند که خودم چقدر دیوانهام. هر چند که دیگران همیشه میترسند که نکند بهشان بگویند دیوانه اما من ترسی ندارم. حتی از دیوانگی خودم لذت هم میبرم. اگر لازم باشد روی کاغذ مینویسم و پایش را امضا هم میکنم. خودم هم آنقدر جسور هستم که وقتی کسی را میبینم که رفتار و حرفهایش شبیه عاقلها نیست در چشمش زل میزنم و میگویم دیوانه!
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران