چشم مرا روشن کن : برگزیده داستان های جشنواره بین المللی امام رضا (ع)
قیمت : ۷۰,۰۰۰ ریال
گنبد طلایی پیداست. چند تا از کبوترهایی که یک خط در میان دیدم شان، دور و بر گنبد طلایی می چرخند. آفتاب با گنبد طلایی یکی شده. صدای اذان می آید. از گلدسته های کنار گنبد کبوترها اوج می گیرند و به ردیف، کنار هم روی گنبد می نشینند؛ انگار می خواهند نماز جماعت بخوانند.
آقای امام رضای عزیزم! سلام. امیدوارم حالت خوب باشد. الان که این نامه را می نویسم، دو هفته ای از نامه ای که برایت نوشتم، می گذرد ولی هنوز خبری از خوب شدن پدرم نیست. نمی دانم چی شده که به دعایم جواب ندادی. شاید سرت شلوغ است و نرسیده ای برایم کاری بکنی. اگر هم باید یک چیزی نذر کنم تا پدرم خوب شود، باشد ... حرفی ندارم. قول می دهم اگر حال پدرم خوب شد، یک سوم سود فروش آدامس هایم را نذرت کنم. اگر هم فکر می کنی کم است، باشد، تو پدرم را شفا بده، نصف سودم را می دهم. دیگر حرفی نداری؟ منتظرم خوبش کنی، هر چه زودتر. قربانت کاظم.
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران