پرنده ی آسمان میمک
قیمت : ۱۲۰,۰۰۰ ریال
کتاب پرندهی آسمان میمک بر اساس زندگی نامهی شهید مهدی ﻣﻴﺮزاﺋﻰ ﺻﻔﻰآﺑﺎدى نوشته شده است.
مهدی ﻣﻴﺮزاﺋﻰ ﺻﻔﻰآﺑﺎدى در ﻧﻮزدﻫﻢ ﺷﻬﺮﻳﻮر 1341 ﻣﺸﻬﺪ به دنیا آمد. ﺗﺎ ﺷﺶ ﺳﺎﻟﮕﻰ ﻗﺮآن را از ﭘﺪر آﻣﻮﺧﺖ. ﺗﺎ ﻛﻼس ﭘﻨﺠﻢ اﺑﺘﺪاﻳﻰ را در ﻣﺪارس ﻣﻠﻰ ﺗﺤﺼﻴﻞﻛﺮد و ﺑﻌﺪ از اﺗﻤﺎم ﻛﻼس ﺷﺸﻢ اﺑﺘﺪاﻳﻰ ﺟﺬب ﻛﺎر اﻟﻨﮕﻮﺳﺎزى ﺷﺪ.
ﺑﻌﺪ از اﻧﻘﻼب در ﻗﺴﻤﺖ ﻣﻜﺎﻧﻴﻜﻰ و ﻓﻨﻰ ﺟﻬﺎدﺳﺎزﻧﺪﮔﻰ ﺑﻪ ﻛﺎر ﻣﺸﻐﻮل ﺷﺪ و دوران ﺳﺮﺑﺎزى را در آﻧﺠﺎ ﮔﺬراﻧﺪ ﺗﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﭘﺲ از ﺷﺮوع ﺟﻨﮓ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﻧﻴﺎز ﺑﻪ ﻓﻦ و ﺗﺨﺼﺺ اﻳﺸﺎن در ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ، ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﻋﺎزم ﺟﺒﻬﻪ ﺷﺪ. در اﺑﺘﺪاى ﺟﻨﮓ ﻫﻤﺎن ﻛﺎر ﻣﻜﺎﻧﻴﻜﻰ را اﻧﺠﺎم ﻣﻰداد، وﻟﻰ ﭘﺲ از ﻳﻚ ﺳﺎل ﻋﻀﻮ ﺳﭙﺎه ﺷﺪ و ﺑﻪ ﺧط مقدم شتافت.
به خاطر علاقهاش به خنثی کردن مین و عملیات انفجاری به عنوان تخریبچی لباس سپاه را به تن کرد.
در بیست و هشتم آبان ماه 1363 در عملیات میمک با اصابت گلوله مستقیم به سرش به شهادت رسید و روح بلندش به اوج آسمان پرواز کرد.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
دود غلیظ و سیاهی از طرف خیابان پاستور به هوا بلندبود. صدای آژیر آمبولانسها و تیراندازی لحظهای قطع نمیشد. مردم با کنجکاوی به سمت محل درگیری میرفتند. کسبه مغازههاشان را بسته بودند. تعدادی ازساواکیهای شعبه خیابان پاستور از پشت بام ساختمان، دستپاچه و وحشتزده به جوانانی که قصد نزدیک شدنداشتند، تیراندازی میکردند. نیروهای انقلابی براساسنقشهی پیشبینی شده، پیش از ظهر با ایجاد راهبندان، آتشزدن لاستیک و بستن سنگر، دوسر خیابان پاستور را مسدود کردند و اجازه خروج و فرار ساواکی را ندادند.
مردم شهر مشهد پس از فرار شاه از ایران، تظاهرات و اعتصابهای خود را گسترش میدادند. با فرمان امام خمینی مراکز مهم و سرنوشت ساز دولتی، یکیپس از دیگری به تصرف نیروهای مردمی در آمد. شعبهی اطلاعاتی و امنیتی ساواک در خیابان پاستور از جمله مراکز مهمی بود که نیروهای انقلابی، آرزوی تصرف آن را داشتند.
ساواکیهای آن ساختمان مخوف از سالها قبل با ایجاد رعب و وحشت، مخالفان شاه را مورد آزار و شکنجه قرار میدادند و سعی میکردند تا ندای مردم مشهد را خفه کنند.
زخمیها با کمک مردم به بیمارستان نزدیک خیابان پاستور منتقل میشدند. مهدی توانسته بود به همراه چندنفر دیگر خودش را به دیوار ضلع شمالی ساختمان ساواک برساند و از آن جا وارد حیاط شود. با تهدید انقلابیون، چندنفر از ساواکیهای مستقر در طبقه اول، بدون کوچکترین مقاومت تسلیم شدند. صدای شادی و تکبیر زندانیانمحبوس در اتاقهای زیرزمین و طبقه اول به هوا بلند بود. چند ساواکی که تلاش میکردند از دیوارهای پشتساختمان خودشان را به کوچههای فرعی خیابان پاستور برسانند، توسط مردم دستگیر شدند. مهدی و دو تن دیگراز پلههای منتهی به طبقه دوم و پشت بام بالا رفتند و از بقیه ساواکیها خواستند تا خودشان را تحویل نیروهای انقلاب بدهند. نیروهای امنیتی رژیم شاه که از پشت بام نظارهگر خروش یکپارچه مردم کوچه و خیابان بودند، چارهای جز تسلیم نداشتند.
بعدازظهر بود که مقر ساواک به تصرف کامل نیروهایانقلابی در آمد. اسناد و مدارک ساختمان برای بررسی به محل دیگری منتقل شد. جوانان محبوس در بازداشتگاه ساختمان آزاد شدند و به جای آنان، ساواکیها طعم میله و درهای آهنی زندان را چشیدند.
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران