معرفی کوتاه:این رمان نوشته "گابریل گارسیا مارکز" نویسنده کلمبیایی است. داستان زندگی نامه یک دیکتاتور آمریکای مرکزی در کشوری نامعلوم از منطقه کارائیب است. در واقع این داستان، روایت جانوران قدرت است. قصه انسان‌هایی است که قدرت آن‌ها را به تباهی می‌کشد و مسخ می‌کند. قدرت هر گاه در یک نفر متراکم شود، آدمی را ویرانه و کور می‌کند و مارکز در این رمان، این بیماری را به تصویر کشیده است. او گویی پاییز پیشوا را جز به جز از خلاصه مهیب‌ترین جنون‌ها و توحش‌ها، مضحکه‌ها، عجزها، سفاکی‌ها و قساوت‌های موجود در همه استبدادهای سیاه تاریخ خلق کرده است و این همه را با مایه‌هایی از طنز و خوف، وهم و مالیخولیا در آمیخته است. مارکز خود درباره چگونگی خلق پاییز پیشوا می‌گوید: "می‌خواستم، کتابم یک شعر بزرگ درباره تنهایی قدرت باشد؛ بنابراین می‌بایست آن را چون شعر واژه به واژه و سطر به سطر می‌نوشتم."
درباره کتاب
از لحاظ ادبی مهم ترین کتاب من، پاییز پدرسالار است. این داستان که همیشه دوست داشتم بنویسمش مرا از گمنامی نجات داد. برای خلق این اثر بیش از 17 سال کار کردم.
گابریل گارسیا مارکز
«پاییز پدرسالار» نوشته گابریل گارسیا مارکز (2014-1927)، نویسنده برجسته آمریکای لاتین است. این کتاب رویکردی نقادانه به نظام‌های دیکتاتوری آمریکای جنوبی دارد و پایان حکومت یک دیکتاتور نظامی خیالی را روایت می‌کند.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:
او با بدترین نا امنی‌های زمینی و بدشگون ترین خورشیدگرفتگی و دام‌های آتشین در زندگی اش رو به رو شده بود. حالا دیگر به سختی کسی پیدا می‌شد که پیشگویی‌ها را درباره‌ی سرنوشتش باور کند!
با این وجود در حالی که مشغول مومیایی کردن جسدش بودند، همه منتظر بودند که پیشگویی‌ها به وقوع بپیوندد. مثل حرفی که گفته بودند: «روز مرگش گل‌ولای باتلاق‌ها به سرچشمه یعنی به رودخانه‌ها بازمی‌گردند، باران می‌بارد و شکل تخم مرغ‌ها پنج ضلعی می‌شود و جهان را سکوت و تاریکی فرا می‌گیرد، چون او انتهای آفرینش جهان هستی است.»
نمی‌توانستیم باور نکنیم... هنوز روزنامه‌هایی منتشر می‌شدند و خبر جاودانگی‌اش را می‌دادند و با نوشته‌های بایگانی شده برایش جلال و جبروت جعل می‌کردند. هر روز عکس او در صفحه‌ی اول روزنامه در کمال اقتدار و سرزنده با لباس نظامی و پنج درجه‌ی روزهای اوجش چاپ می‌شد و سن و سالش را گم کرده بودیم. طبق معمول در عکس‌هایش در حال افتتاح بناهای مشهور و تاسیسات عمومی بود و یا خبر جلسه ای رسمی که روز گذشته او مدیریتش کرده، اما در اصل همه مربوط به سده‌ی قبل بود. می‌دانستیم که این موضوعات درست نیست، در واقع از زمان مرگ وحشتناک لتیسیا نازارنو او در انظار عمومی دیده نشده بود. سال‌های سال در کاخ تنهایی اش به همان حال باقی ماند، اما کارهای حکومتی به شکل روزانه روال عادی خودش را طی می‌کرد.
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.