پایی که جا ماند (یادداشت های روزانه سید ناصر حسینی پور از زندان های مخفی عراق)
قیمت : ۱۴۹,۰۰۰ ریال
معرفی کتاب
عراقی ها او را به عنوان پیک شهید سردار علی هاشمی معرفی کرده بودند و این یعنی آغاز شکنجه های دردآور برای به دست آوردن اطلاعات؛ آن هم روی نوجوان 16 ساله ای که یک پایش هم قطع شده بود. بعد او یک ماه در بیمارستان بستری کردند تا حالش بهتر شود و سپس به پادگان صلاح الدین بردند، محلی که در آن حدود 22 هزار اسیر مفقود الاثر ایرانی که نام شان در فهرست صلیب سرخ ثبت نشده بود، به صورت مخفیانه نگهداری می شدند.
در این پادگان که در 15 کیلومتری تکریت قرار داشت، از یک اردوگاه 4500 نفری، 320 نفر به شهادت رسیدند که عراق پس از آزادی اسرا، هرگز نپذیرفت که این افراد در گروه اسرای ایرانی قرار داشتند.
در روزهای اسارت در پادگان صلاح الدین، با صفحه های آخر کتاب های مرتبط با سازمان مجاهدین خلق که برای مطالعه در اختیارش قرار می دادند، دفترچه یادداشت درست کرد و حوادث روزانه را با کدگذاری روی آنها نوشت. البته از کاغذ سیگار و حاشیه های روزنامه های القادسیه و الجمهوریه استفاده کرد. سپس این یادداشت ها را در یک عصا و اسامی 780 اسیر ایرانی کمپی که در آن بود را در عصای دیگرش جاسازی کرد و در روز آزادی (22 تیر 1369) به ایران آورد.
معرفی کتاب
نمای نزدیک:تاریخنگاری رویدادهای برجسته هر دوره و راه یافتن به مرکز ثقل آنها مستلزم بررسی و سنجش رویدادها و بیان ویژگیها، انگیزهها و نتیجههای آنهاست که چنین کاری هرگز از تاریخنویسی خشک رسمی برنمیآید و حاق مطلب ناگفته میماند. از این جهت هم هست که تاریخنگاری وقایع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس وارد راههای جدیدی شده است که رویکرد منحصربه فرد و جدید آنها به کلی در گذشته بیسابقه است و از قضا آمار بالای فروش آنها هم از رضایت و اقبال مخاطبان از چنین آثاری حکایت میکند. کتاب «پایی که جا ماند» که یادداشتهای روزانه سید ناصر حسینیپور در اردوگاهها و زندانهای مخفی عراق است یکی از شاخصترین آثاری است که شرح روزهای سخت اسارت در دست صدامیان و بعثیان عراقی را با متدی نوآیین و اثرگذار در عهده دارد. مولف این کتاب را از روی 23 برگهای یادداشتبرداری کرده است که آنها را در دوران اسارت مخفیانه روی کاغذهای سیگار نوشته بوده، در عصای خود پنهان کرده تا بهدست زندانبانها نیفتد و بالاخره توانسته آنها را با خود به ایران بیاورد. حسینیپور مورخی است که در عین حال هنرمند هم هست. او در این اثر نوعی گزارشی داستانی از تاریخ اسارت به دست میدهد که تنها به وصف ظاهر اشتغال ندارد بلکه موشکافیهای روانی و بررسی انگیزههای درونی و دریافت ریشههای هر رویداد را مطمح نظر قرار داده و مخاطب را با کنه حوادث آشنا میکند. خوانندگان با مطالعه این کتاب در سیری درونی به صمیم سرشت و وجدان راوی راه مییابند و از راه همدلی و الهام درونی درمییابند که چه اندیشه و تصوری بر نویسنده در دوران اسارت چیره بوده است.
از کتاب:نمیدانم کدام یک از جاسوسها و افراد خودفروخته، قضیه کاریکاتور را به گوش نگهبانها رسانده بود. عراقیها سراغ مسعود آمدند، کیسه انفرادیاش را تفتیش کردند و کاریکاتور را لابلای پتویش پیدا کردند، سعد از مترجم خواست بدون کم و زیاد جملاتی را که زیر کاریکاتور نوشته شده، برایش ترجمه کند. فاضل هم با ترس و لرز، جملات پایین کاریکاتور را ترجمه کرد. عراقیها برافروخته شدند، سعد که خیلی خشمگین و عصبانی بود، با کابل و لگد به جان مسعود افتاد. صفحه 664 و 665
خلاصه اثر
«پایی که جا ماند»، یادداشت های روزانه سید ناصر حسینی پور از زندان های مخفی عراق است که انتشارات سوره مهر منتشر کرده است. سید ناصر حسینی پور این کتاب را به گروهبان عراقی، ولید فرحان، سرنگهبان اردوگاه 16 تکریت، که در زمان اسارت، او را بسیار شکنجه و آزار داده، تقدیم کرده است. این کتاب 15 فصل دارد.
چکیده کتاب :
سید ناصر چهارده ساله است که به جبهه می رود و شانزده ساله است که در آخرین روزهای جنگ، در جزیره مجنون به اسارت عراقی ها درمی آید؛ در حالی که دیده بان است و در واحد اطلاعات فعالیت می کند. وقتی اسیر می شود یک پایش تقریبا قطع شده و به رگ و پوستی بند بوده است. با این حال تصمیم می گیرد در دوره بعد از اسارت باز هم دیده بان اتفاقات و حوادث باشد، اما این بار بدون دوربین و دکل. او دیده ها و شنیده هایش را، در کاغذهای کوچکی که از حاشیه روزنامه ها و کتاب های ارسالی سازمان مجاهدین خلق جمع آوری کرده است، با رمز می نویسد و در لوله عصایش جاسازی می کند.
حسینی پور در شهریور سال 1369، در بیمارستان 17 تموز، این یادداشت ها را در دفتر کوچک 20 برگی می نویسد و در میان بانداژ پای مجروحش به ایران می آورد. او به روایت اتفاقاتی که در جبهه و دوره اسارت گذرانده، پرداخته است، همچنین به شهادت همرزمانش، رفتار خشونت آمیز عراقی ها با اسرای ایرانی و حتی اسیران مجروح از جمله خود او (مثل شلیک دو گلوله به پاهای مجروحش)، عدم رسیدگی به مجروحیت شدید پایش تا جایی که پایش عفونت می کند و کرم ها روی همه بدنش به حرکت درمی آیند و نهایتا عراقی ها پایش را قطع می کنند و جلوی پیشرفت عفونت گرفته می شود.
او در بازداشت گاه های مختلف مورد ضرب و شتم قرار می گیرد و بازجویی می شود ولی هرگز به عقایدش پشت نمی کند. در آبان ماه سال 1366، در سالگرد شهادت برادرش، سید هدایت الله، می داند که خانواده برای هر دوی آن ها مراسم برگزار کرده اند. چند روز مانده به آزادی اش می شنود که بازرسان سازمان صلیب سرخ قرار است برای نام نویسی آن ها بیایند! سید ناصر جزو بیست هزار اسیر ایرانی در تکریت است که مفقود الاثر و از حقوق اسیر جنگی بی بهره اند. روز پنجشنبه 22 شهریور 1369، اتوبوسی سید ناصر و اسرای دیگر را به فرودگاه بغداد می برد و آنجا سوار هواپیما شده و عازم ایران می شوند.
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران