هشت کتاب
قیمت : ۹۵,۰۰۰ ریال
کتاب هشت کتاب، مجموعهای از اشعار سهراب سپهری است که شامل هشت دفتر شعر به نامهای: مرگ رنگ، زندگى خوابها، آوار آفتاب، شرق اندوه، صداى پاى آب. مسافر. حجم سبز، ما هیچ ما نگاه است. در جاى جاى هشت کتاب معانى و مفاهیم پر گل و شکوفه قرآنى در ساقههاى سرسبز ادب فارسى و رگبرگهاى زبان سپهرى جارى است.
با خواندن این مجموعه جوانان با شعر و زندگى سهراب سپهرى، شیوه بیان و زبان او آشنا میشوند.
آن چه پیش از هر سخنی در "هشت کتاب سهراب"، خود نمایی میکند، جلوهی مفاهیم و معانی قرآنی است که خواه ناخواه در آینهی ذهن شاعر، جای گرفته و در بستر کلام وی آشکارا جاری است و اگر گاهگاهی در شعر سهراب، اشاراتی صریح به حکمت چین و معرفت هند نشانهای از هایکوهای ژاپن، دیده میشود، آن همه حکایت از بیداری آگاه هنرمند میکند و ستودنی است.
شغل شاغل و هنر جهان آوازه سهراب سپهرى، نقاشىهاى وى است که در موزهها و نمایشگاههاى خارج از کشور به معرض تماشا گذاشته شده و بیشتر مردم دنیا سهراب را با نقاشىهاى او مىشناسند و در این دفتر درباره نقاشى و سبک هنر نقاشى وى سخنى گفته نمىشود و نگارنده، تخصصى در این رشته ندارد.
باز آنچه پیش از هر سخنى گفتنى است و در هشت کتاب سهراب و در نخستین بررسى و دیدار، خودنمایى مىکند، جلوه مفاهیم و معانى قرآنى است که خواه ناخواه در آیینه ذهن شاعر جاى گرفته و در بستر کلام وى آشکارا جارى است و سهراب نیز همانند همه هنرمندان جهان در آغوش فرهنگ زادگاه خویش بالیده و روى به سوى کعبه زبان مادرى و محراب سنتهاى ملى و دینى ایرانزمین دارد.
ناگفته نماند که در شعر مسافر، واژههاى اساطیرى ادیان و مذاهب دیگر و نامهاى جغرافیایى شهرهاى تاریخى، شاعر سفر کرده به دیار شرق و غرب را به خود مشغول مىدارد و در شعر زیباى Bodhi (بودا) به همپایى گرگ و میش در فلسفه بودا، نگاهى آشکار و بىگمان دارد.
معرفی کوتاه:
سهراب سپهری(1359-1307)، شاعر و نقاش معاصر است.
«هشت کتاب» دربردارنده مجموعه شعرهای نو سهراب سپهری است. در یکی از سرودههای این مجموعه شعر از بخش «صدای پای آب» میخوانیم:
«زندگی چیزی بود، مثل یک بارش عید، یک چنار پر سار.
زندگی در آن وقت، صفی از نور و عروسک بود،
یک بغل آزادی بود.
زندگی در آن وقت، حوض موسیقی بود.
طفل، پاورچین پاورچین، دور شد کمکم در کوچۀ
سنجاقکها.
بار خود را بستم، رفتم از شهر خیالات سبک بیرون
دلم از غربت سنجاقک پر.
من به مهمانی دنیا رفتم:
من به دشت اندوه،
من به باغ عرفان،
من به ایوان چراغانی دانش رفتم.
رفتم از پلۀ مذهب بالا.
تا ته کوچۀ شک،
تا هوای خنک استغنا،
تا شب خیس محبت رفتم.
من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق.
رفتم، رفتم تا زن،
تا چراغ لذت،
تا سکوت خواهش،
تا صدای پر تنهایی.
چیزها دیدم در روی زمین:
کودکی دیدم، ماه را بو میکرد.»
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران