هزار و یک شب ، قسمت پنجم : شمس الدین و نورالدین
قیمت : ۶۰,۰۰۰ ریال
کتاب هزار و یک شب، قسمت پنجم: شمسالدین و نورالدین، دربارۀ تلاش دختر وزیر، شهرزاد، است که برای زنده ماندن شروع به گفتن داستانهایی پیوسته میکند و هر داستان درمانی برای روح زخم خورده پادشاه میشود. این کتاب توسط جلال نوع پرست بازنویسی شده است.
داستانهای این مجموعه در طول تاریخ و توسط افراد مختلف گردآوری شده است. داستانهای این میکروکتاب بخشی از هویت جمعی ما به شمار میرود و به شرح قصهها و افسانههایی میپردازد که گذشتگان ما دربارهی اسطوره و جهانی که در آن زندگی میکردند، ساختهاند. اصل کتاب به زبان فارسی پهلوی بوده که بعد از ترجمه آن به عربی، متاسفانه نسخه اصلی از بین میرود. اما نکتهای که در پس این هزار و یک شب است، میتواند حکایت امروز هر کدام از ما باشد.
عبداللطیف طسوجی، نویسنده، مترجم و از فاضلهای دوره فتحعلی شاه بود. علم ادبی او در زمان خودش به قدری بوده که لغتنامه برهان قاطع را اصلاح کرد. در سال 1259 به دستور شاهزاده بهمن میرزا ترجمه هزار و یک شب از عربی به فارسی را شروع میکند. محمدعلیخان اصفهانی، متخلص به سروش، هم او را در این راه و در تبدیل اشعار عربی به فارسی همراهی کرد. سرانجام در سال 1261 برای اولین بار در چاپخانه سنگی تبریز هزار و یک شب چاپ میشود و تا به امروز هم از همان نسخه طسوجی استفاده میشود.
علیاصغر حکمت استاد ادبیات فارسی و پژوهشگر، کتاب هزار و یک شب را مربوط به پیش از دوره هخامنشی میداند که در هند به وجود آمده و قبل از حمله اسکندر به فارسی (احتمالا فارسی باستان) ترجمه شده و در قرن سوم هجری زمانی که بغداد مرکز علم و ادب بود از پهلوی به عربی برگردانده شده است. اصل پهلوی کتاب ظاهرا از زمانی که به عربی ترجمه شده از میان رفته است. ترجمهی فارسی نسخهی عربی آن در سال 1259 هجری قمری، در زمان محمدشاه قاجار، به دست «ملا عبداللطیف طسوجی» آغاز شد (این کتاب دارای ارزش تاریخی است، اما در کل یک سوم کتاب اصلی را هم شامل نمیشود) و «میرزا محمدعلی سروش اصفهانی» اشعاری به فارسی برای برخی از داستانهای آن سرود و برای تعداد دیگری از این داستانها اشعاری از شعرای بزرگ پارسیگوی انتخاب کرد؛ ترجمه، سرایش و انتخاب اشعار تا زمان ناصرالدین شاه ادامه داشته است. نسخه کنونی فارسی پس از اتمام امور «طبع کتاب» در زمان ناصرالدین شاه به چاپ سنگی رسید.
در بخشی از میکروکتاب هزار و یک شب، قسمت پنجم: شمسالدین و نورالدین میخوانید:
شب از راه رسید و شهرزاد قصهاش را آغاز کرد؛ گفت: ای پادشاه جوان بخت، وزیر قلم و کاغذ به دست گرفت و هر چیزی که در حجله بود را با ذکر مکان دقیقش نوشت؛ سپس طومار را پیچید و دستور داد به همراه اثاث حجله عروس، آنها را درون صندوق نگاه دارند و ردا و دستار حسن را به همراه کاغذی که نورالدین نوشته بود، نزد خود نگاه داشت. چندی بعد دختر وزیر از آبستنی فارغ شد و پسری مانند ماه به دنیا آورد که بسیار به حسن شبیه بود؛ نام او را «عجیب» گذاشتند و هنگامیکه هفت ساله شد، او را به دبستان فرستادند. وزیر شمسالدین، او را به آموزگاری سپرد که در تربیت او بکوشد. در دبستان دائما با کودکان دیگر سر ستیز داشت و به آنها میگفت: شما چگونه میتوانید در برابر من بایستید که من پسر وزیر مصرم؟ کودکان از دست او به استاد شکایت بردند؛ استاد گفت: من به شما چیزی یاد میدهم که اگر آن را به «عجیب» بگویید، دیگر به دبستان نخواهد آمد. اگر عجیب به دبستان آمد و شما را با سخنان خود کوچک شمرد، بر گرد او جمع شوید و از هر چیزی که میدانید، سخنی بگویید؛ در میان حرفهایتان بگویید، هر کس که نام پدر و مادر خود را نداند، حرامزاده است و نباید در جمع ما بنشیند.
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران