مشروطیت ایران و رمان خارجی جلد 2
قیمت : ۹۹,۰۰۰ ریال
کتاب مشروطیت ایران و رمان خارجی (جلد 2) نوشتهی مسعود کوهستانی نژاد، بخشی از مجموعه ادبیات عصر مشروطیت است، که در آن سیر آشنایی ایرانیان با تحولات ادبی دنیای جدید و تغییر ذائقهی ادبی در سالیان پیش و پس از انقلاب مشروطه بررسی میشود.
این کتاب سه رمان خارجی جاسوس لنگ، آخرین روز یک محکوم و سرگذشت یک محکوم که در دوران انقلاب مشروطه منتشر شدهاند را به طور خلاصه گردآوری و با نگاهی دقیق نقد کرده است.
در باور عوام دو مفهوم انقلاب مشروطه و انقلاب سیاسی با هم عجین هستند. در نظر عموم، انقلاب مشروطیت، شکلگیری ساختار جدید در حکومت، دولت ایران، وقایع و بحرانهای سیاسی مربوط به آن میباشد. ولی سلسله وقایع مزبور، تنها وجه سیاسی انقلاب مشروطه است و نه کلیت آن. انقلاب مشروطه، یک انقلاب عظیم فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است که ظهور وجه فرهنگی آن مقدم بر پیروزی وجه سیاسی آن محسوب میشود.
رویداد عظیمی که از آن با عنوان انقلاب مشروطیت یاد میشود، به تغییرات اساسی در نگرشها و تفکرات افراد و گروهها منتهی شد. فرقی نمیکند این انقلاب را قبول داشته باشیم یا خیر؛ در هر دو حالت، تحولات فرهنگی گستردهای از چند دهه قبل از پیروزی سیاسی انقلاب مشروطه در ایران آغاز شده بود. این تحولات، یکی از بنیانهای اصلی انقلاب مشروطه و پشتوانه اصلی پیروزی سیاسی آنها بودند. در این چارچوب، بستر فرهنگی، فکری و عقیدتی مشروطیت شکل گرفته، گسترش یافته و به شکل کاملا ملموسی در میان جامعه فرهنگی و طبقه تحصیل کرده و دولت مردان گسترش یافت.
در بخشی از کتاب مشروطیت ایران و رمان خارجی (جلد 2) میخوانیم:
افسوس! غیر از او چهار نفر دیگر هم انتظار مرا داشتند! برخاستم و یک قدم جلو رفتم ولی احساس کردم که قادر به برداشتن قدم دوم نیستم. اعضا و عضلاتم به قدری ضعیف شده بود که با زحمت سنگینی سرم را تحمل مینمود، ولی هر طور بود بر این ضعف و فتور غلبه کرده و صورتی متین و سنگین به خود گرفتم. پیش از آنکه از دخمه خارج شوم، نگاه واپسین خود را به اطراف و جوانب افکندم و مثل آن بود که تعلق خاطری با این مقبره مخوف پیدا کرده ام. گذشته از این، در رفتن من این اطاق خالی و بازمانده و این خود از عجایب دخمههای زندان است، لیکن طولی نمیکشد که مستاجر جدیدی برای آن پیدا شده و دوباره مسکون خواهد شد. زندانبانان میگفتند: امروز غروب محبوس جدیدی که اخیرا در محکمه استیناف محاکمه و محکوم شده است به زندان خواهد آمد و ساکن همین دخمه خواهد شد.
در راهرو عمارت، کشیش محبس به ما ملحق شد و نزدیک دروازه، حاکم زندان دست مرا گرفته و چهار نفر سرباز بر عده محافظینم افزود. همینکه از در مریضخانه گذشتیم، پیرمرد محتضری آواز داد که رفیق خداحافظ، عنقریب دوباره همدیگر را ملاقات خواهیم کرد!»
بالاخره به حیاط محبس رسیدیم و استنشاق هوای آزاد روح مرا تازه کرد. لیکن حرکت ما در فضای گشوده، طولی نکشید و نزدیک در، ارابه را منتظر خود دیدیم. این ارابه یک قسم صندوق مستطیل بود که به وسیله پردههای سیم به دو قسمت تقسیم شده و هر قسمت دری داشت که یکی از جلو و دیگری از عقب ارابه باز میشد. هیئت آن بهطور کلی طوری کثیف و سیاه و گردآلود بود که تابوت چوبی فقرا در مقابل آن، جلوه کالسکه سلطنتی را داشت! پیش از آنکه خود را در این قبر متحرک مدفون سازم، نگاه حسرتآمیزی به اطراف حیاط افکندم و جماعتی مردم را دیدم که هر طرف برای تماشا هجوم آورده بودند.
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران