وقتی صادقترین کلام هستی به کسانی که اصوات کائنات را میشنوند و بهترینها را انتخاب میکنند، بشارتی به پهنای ملکوت میدهد، به انسان منت میگذارد و به او راه رهایی از ظلمات و تاریکی، نادانی و جهل و طریق وصل به انوار منیر هدایت، دانش و بینش را مینمایاند، آیا جز این است که نهیبی دلنشین، گوش جان را مینوازد که: «بیایید جان دلبندانمان، پاره های تنمان و فرزندانمان را سرشار از خوبیها، زیباییها، سادگیها و شادیها کنیم »
کتاب مصور حاضر، داستانی از حیوانات است که با زبانی ساده و روان برای گروه سنی (ب) نگاشته شده است. در این داستان مرغ حنایی کوچک با دوستانش گربه، اردک و غاز در یک مزرعه کوچک زندگی می‌کند. او یک روز مقدار زیادی دانه پیدا می‌کند و از دوستانش می‌خواهد تا به او برای کاشتن دانه‌ها کمک کنند. اما هرکدام از دوستانش بهانه‌ای می‌آورند و این کار را انجام نمی‌دهند.
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.