مردها هم گریه می کنند
قیمت : ۵۸,۰۰۰ ریال
در بخشی از کتاب می خوانیم
«در آخرین ملاقات شما چه اتفاقی افتاد؟» هلموت به روز جدایی که فکر کرد؛ کمی عصبی و غمگین شد و گفت: «مادر در جشن سالگرد ازدواج شهردار که دوست صمیمی پدر بود شرکت داشتیم و با هلن و خانوادهاش سر یک میز نشستیم. صبحت از شور و شوق جوانی و خاطرات جوانی بود. مادرم رو به پدر و مادر او گفت: «هلموت بعد از مرگ پدرش هیچگاه مرا تنها نگذاشت. او مردی مقتدر و رها از وابستگی است.» و بعد نگاه سردی به هلن کرد و گفت: «هیچ عشقی را حائز و بالاتر از عشق به مادر نمیداند.» همه مدتی ساکت شدند. بعد مادر هلن با خندهای عصبی به من نگاه کرد و گفت: «ماجرای اولین باری که به هلن گفتی دوستش داری و به او علاقهمندی را برایمان بگو!» سکوت سنگینی حاکم شد. من هر چه فکر کردم یادم نیامد که هیچگاه علاقهمندیام را ابراز کرده باشم، دستپاچه و منمن کنان گفتم: «الآن اولین بار را یادم نیست و بعد ساکت شدم.» مادرم خنده تمسخرآمیز کم رنگی بر لب داشت و مغرورانه نگاه میکرد و دیدم که هلن شانه هایش پایین افتاد. به فکر فرو رفت و تا آخر میهمانی حتی یک کلمه هم حرف نزد.
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران