مدیر مدرسه، داستان معلمی است که از درس دادن و سر و کله زدن با بچهها خسته شده و میخواهد بهعنوان مدیر مدرسه در واقع در مدرسهای دورافتاده به استراحت بپردازد. برای این کار با رشوه مدیریت مدرسهای دورافتاده را تصاحب میکند؛ اما با دیدن اوضاع آنجا و مشکلاتش و نیز تبعیضهایی که در مورد بچهها میبیند، سرانجام استعفا میدهد.
جلال در این داستان نسبت به تمام ناهنجاریها و خلافهای اداری زمان خودش فریاد اعتراض سرمیدهد و آن را به زیبایی هرچه تمامتر نمایان میکند. مدرسهای که مدیر جدید وارد آن میشود، ساختمانی است که پولداری، به نیت گران شدن زمین، آن را در جایی دورافتاده بنا کرده و برای مدت زیادی وقف آموزش و پرورش کرده تا پساز رفت و آمد زیاد، در اطراف آن خانهسازی شود و زمینش به هزار برابر قیمت اولیهاش برسد و به این ترتیب هم خیر دنیا و هم خیر آخرت نصیبش شود و برای اینکه همه بدانند که او آدم خیری است، نامش را به صورت کاشیکاری در بالای ساختمان مدرسه حک میکند.
جلال در این داستان به رشوهدهی و رشوهگیری در ادارات نیز اشاره میکند
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران