«محرمانه، مستقیم؛ آن‌چه جوانان نباید بخوانند!» یادداشت‌های صمیمانه‌ای است از اسماعیل شفیعی سروستانی که با زبان جوانان برای آنها از تجربه‌های ارزشمند زندگی خود گفته‌است. تجربه‌هایی تلخ و شیرین که گاهی دست‌یافتن به آنها به قیمت پایان‌یافتن جوانی تمام می‌شود.
درباره ماجرای نگارش این کتاب در مقدمه‌ی آن آمده‌است:
بیست و اندی سال پیش از این، در یک حرکت ابتکاری، انتشارات سروش از برخی اهالی قلم خواسته بود تا با نگارش مطلبی با عنوان «نامه‌ای به دخترم» در انتشار مجموعه‌ای با همین عنوان او را یاری دهند.
اسماعیل شفیعی سروستانی، یکی از همین اهالی بود که مطلبی را قلمی کرد و در آن مجموعه چاپ و منتشر شد. باخبر بودیم که پس از آن ایشان قلم را زمین نگذاشته و یادداشت‌هایی را با همان رویکرد نوشته‌است. به سراغشان رفتیم و از ایشان خواستیم تا آن مجموعه را از لابلای پوشه‌ها و قفسه کتاب‌هایش درآورده و برای انتشار دوباره در اختیار ما بگذارد. درخواست قبول شد، اگرچه دوست‌داشتیم پس از این همه سال دوباره دستی در این یادداشت‌ها وارد کنند اما به ما گفتند؛ اگر در این یادداشت‌ها دست ببرم، چه بسا که هیچ وقت از زیر دستم خارج نشود.
این اثر را به تمام جوانانی پیشنهاد می‌کنیم که پر از اندیشه‌ی کمالند.
بخشی از متن کتاب:
دوستی داشتم که از دوران جوانی همه‌ی همت و وقت خود را صرف بررسی موضوعاتی کرده بود که گمان می‌کرد می‌تواند از طریق آنها، مشکلات بسیاری را از سر راه تربیت کودکان و نوجوانان بر دارد. بدون اغراق، همه‌ی دوران جوانی تا میان سالی را صرف این کار کرده بود و از آنجایی که گمان می‌کرد با جلب نظر برخی مقامات از وزیر و وکیل گرفته تا کارمند و کارشناس وزارتخانه‌ها و سازمان‌های مهم فرهنگی، می‌تواند راهی برای حل موضوع و اصلاح گری پیدا کند، به سراغ همه‌ی آنها رفته بود و طرح و برنامه‌ی خود را ارائه کرده بود. دست آخر، وقتی از همه ناامید شد، تصمیم گرفت، خودش دست به کار شود، سرمایه‌ای کسب کند و از درآمد به دست آمده، آن موضوع را به سامان برساند.
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
محمد سلیمانی
خیلی خوب