مجموعه داستان های الهه شب های بی هوس
قیمت : ۱۱۹,۰۰۰ ریال
کوتاه نگری های اندیشه انسانی گاهی موجب برخی ناگواریهای جبران ناپذیری میشود که دیگر به هیچ عنوانی نمیتوان آنانرا جبران و اصلاح کرد!!
بیشتر عمرش را در دادگاهها بعنوان وکیلی سختگیر و جدی اما رئوف و مهربان و دلسوز گذرانیده ، و شناخته شده بود ، و هر کسی که بسراغش می آمد تا به یاری او بتواند حق خود را از ظالمی و ستمکاری بستاند! او نیز بدون هیچ لحظه ای تردید و تاملی قبول مینمود و با رویی باز و با شوق و اشتیاقی وصف نشدنی سریعا به جمع آوری مدارک و شهود بر علیه فرد خاطی میپرداخت.
در کارش واقعا سنگ تمام میگذاشت ؛ و وقتی پی بدین مسئله میبرد که حتی کوچکترین امکان بیگناهی موکلش وجود دارد تمام تلاشش را بکار میگرفت تا او را تبرئه نماید و حق او را نیز از طرف مقابل بگیرد.
و بدینگونه به شرافت کاریش غبطه میخورد که هیچ خیانتی در حق هیچکسی مرتکب نمیشود. و همه نیز او را بعنوان وکیلی شرافتمند و فهیم و عادلی میشناختند و اینگونه نیز او بدین منوال امورات خود و دیگران را میگذراند.
تا اینکه در یکی از روزهای بعد از پایان یافتن دادگاه که مثل همیشه پیروزمندانه از آن خارج میشد ، در پیاده رو که قدم میزد بفکر فرو رفت که : (( با این همه دادگاه و حرف و حدیث و حکم و محاکمه و زندان و مجازاتی که قانون بر سر راه متخلفین قرار میدهد چرا پس باز عدالت رعایت نمیشود!؟ و قوانین با وجود اینکه طرح و نهادینه شده است گویی همواره براحتی پایمال و نادیده گرفته میشود!؟
شاید عدالت را جدی نمیگیرند و یا عدالت آنانرا کاملا از این بیماری که بدان دچار گشتند تا همواره جرمی و خلافی انجام دهند را درمان نمیکند!؟ و آنانرا از این بیماری مهلک رها نمیسازد!؟
پس سرچشمه این ناباوری در کجاست!؟ سرچشمه این شرارتها!؟ و این ترغیب گشتن بدین ارتکاب مدام!
آیا این ضعف عدالت را میرساند!؟ و یا همزاد پنداری عدل و ظلم باهم ؛ که خود بخود باعث پدید آمدن هم میشوند!؟
آیا عدالت اگر باشد یعنی باید بی انصافی هم باشد تا عدالت پدید آید!؟ یعنی عدالت یک امر ثانویه تلقی میشود که تا ظلم و ستمی واقع نشده چیزی بنام عدالت وجود نخواهد داشت!؟
و سئوالی که مدام سالهاست ذهن مرا بخود مشغول داشته همین است که : که اگر عدالتی نباشد تمام بی عدالتی ها و بی انصافی ها خود بخود برچیده میشوند!؟ ولیکن این حرف واقعا مزخرف و مضحکانه بنظر میرسد ولیکن انگار این دو ناآگاهانه و شاید هم آگاهانه باعث پدید آمدن یکدیگر میگردند! که اگر یکی نباشد دیگری هم از بین میرود! گویی جریان عدالت و قانون و ظلم و ستم مثال جریان جن و بسم الله را میماند که هر وقت یکی ظاهر میشود ، دیگر هم ظهور میکند! و ناخودآگاه با ظهور این دیگری هم ناپدید میگردد!
ولی واقعا ناپدید میگردد!؟ ))
بعد با خود درباره این حرف و سئوالی که کرده بود فکر کرد و با خود گفت :
(( اغلب دفاعی که برخی از خود انجام میدهند بیشتر دفاع از اعمال غیر منطقی که نموده اند ، است! که با این دفاع میخواهند بدین عمل غیر منطقی خود حق و حقوقی قائل باشند چرا که : آنرا که دستانش پاک است چه محتاج به آب است
آری ، دستان کثیف و آلوده بیشتر به پاک شدن نیاز دارد و آنکه دستانش آلوده شده برای اقناع دیگران بیشترین میزان ارجاع به بند و تبصره ها را لازم و ضروری میداند
اینجاستکه دیگر سکوت برخی انسان های شریف در محکمه ها برایم قابل درک میشود که چرا از خود دفاعی نمیکنند و لبخند زنان و خاموش حکم خود را پذیرا میشوند چون میدانند آنچه کردند یا بحق است و یا اگر جرمی مرتکب شدند با سکوت و دفاع نکردن از آن میخواهند بفهمانند که از کرده خود آگاهند ، و مستلزم عفو و بخشش هستند
ولی آنکه بیداد مینماید و توجیهاتی بیان میکند اغلب نشانه ایست از ناآگاهی خویش بر جرمش که ناشی میشود! که یعنی هنوز بر رفتار غیر منطقی خود دلایل حقوقی قائل است که میتواند بوسیله آنان نیز خود را تبرئه نماید و این ، این معنا را میرساند که هنوز رفتار و عمل غیر منطقی خود را منطقی میداند!
و اینجا او با استفاده از برخی بندها و تبصره های بیشمار در دل قانون ؛ میخواهد یک امر غیر ممکن را ممکن سازد و برای بدست آوردن این امکان برای این غیر ممکن هم تمام امکانات را بکار میگیرد ، و اگر درین راه نیز بتواند گفته خود را به اثبات برساند و برین عمل غیر منطقی و غیر ممکن خود ادله ای حقوقی در میان ترازوی عدالت دست و پا کند با اینکار او باز موفقیتی آنچنانی بدست نمیاورد بلکه تنها توانسته تمامی عوامل بر علیه خود را ناپدید نماید و قانون همچنان هست
ولی بعد این جریان اجرای آن دیگر غیر ممکن میگردد چرا که او با این اثبات ناحق خویش گویی خیانت نهفته در عدالت را بیدار نموده تا این عنوان خیانت و خائن بودن را از خود بزداید و به گردن قانون و عدالت بیندازد ، چون توانسته برای عمل غیر منطقی خود، بند یا تبصره ای که حقانیت کردار غیر منطقی او را ثابت نماید را پیدا نموده و با اینکار قانون بی عدالتی را که عادل می نمایاند را به چالش کشیده است که قانون و عدالت نیز گاهی میتواند نادیده و ناعادلانه باشد!
و اینگونه خود را از چنگال عدالت براحتی میرهاند اما دیگران را مستلزم به رعایت و اطاعت از قانون و عدالت را مینماید و خواستار است! و این باعث میشود تا قانون و عدالت استعاره ای گردد در برابر قیاس و مقایسه بین افراد خوب و بد!
اینجاستکه تضاد در زمینه حکم دادگاه آغاز می شود
خوب و بد ، شریف و رذل و... که در مفهوم قانون کم رنگ تر می شود و چه بسا جای خود را نیز عوض کنند!
و قانونی که بسیار دوست میدارد همواره یک قدم جلوتر از هر خلافی قرار گیرد را به واپس میکشد و آنرا فقط دستاویزی به گردن کسانی می اندازد که از آن و آنچه در آن بعنوان بند و تبصره هست و از آن خود را بی اطلاع قلمداد کرده اند بیندازد و خود را از اینان و هر آنچه بعنوان قانون است برهاند و با آگاهی از پوچی احکام قانون و عدالت هر کاری که میتواند را انجام دهد! ( چرا که راه خلاصی از دست قانون و عدالت را بوسیله خود قانون را میداند! ) یعنی بهترین راه برای تبرئه کردن خویش در برابر قانون و عدالت ؛ نمایان ساختن هیچ انگاری همین قانون و عدالت بوسیله روابط و ضوابط و بند و تبصره های نهفته در آن را انجام میدهد و به متولیان امر نیز همین هیچ را بعنوان ماده قانونی و حقوقی و مدنی با رویی باز و حق به جانبی نشان میدهد و خلاص!
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران