ماجراهای 4 پیشی مهربون

«ماجراهای 4 پیشی مهربون» مجموعه هفت داستان کودکانه به قلم زهرا جمالی (-1345) است.در بخشی از داستان «پرستاران مهربان» می‌خوانید:در یک باغ زیبا چهار گربه به نام‌های مخملی، ترمه، پشمالو و برفی کنار هم زندگی می‌کردند. آن‌ها چهارتایی با هم بازی می‌کردند.یک روز حال پشمالو خیلی بد شد. تب داشت و نمی‌توانست غذا بخورد. مادر پشمالو خیلی نگران بود. او دلش برای پشمالو می‌سوخت که از اشتها افتاده بود. مادر پشمالو سرکار می‌رفت و مجبور بود که روزها از خانه بیرون برود. برای همین خیلی نگران پشمالو بود. آن روز ترمه و برفی و مخملی برای پشمالو گل خریدند و به عیادش رفتند. پشمالو سرش خیلی داغ بود. او حتی نمی‌توانست چشم‌هایش را باز کند. ترمه خیلی ناراحت شد. برفی که طاقت نداشت پشمالو را در آن حالت ببیند، چشمانش پر از اشک شد. مخملی به مادر پشمالو گفت که نگران نباشد، چون پشمالو دوستانی دارد که به یادش هستند و کمکش می‌کنند.مادر پشمالو خیلی خوشحال شد و با خیال راحت سر کارش رفت. بعد از رفتن مادر پشمالو، ترمه و برفی و مخملی با هم فکر کردند که چطور می‌توانند از پشمالو پرستاری کنند. ترمه گشت و یک لگن پیدا کرد و داخلش آب ولرم ریخت و پاهای پشمالو را در آن گذاشت و پاشویه داد. برفی رفت و یک برگ از درخت انجیر کند. او می خواست با برگ درخت انجیر پشمالو را باد بزند تا خنکش شود. مخملی برایش سوپ سبزیجات تازه پخت و داخل آن نعنا و پونه‌ی کوهی ریخت. آن روز با مراقبت‌های آن‌ها پشمالو توانست کمی بخوابد. نزدیک غروب پشمالو از خواب بیدار شد. ترمه و برفی و مخملی را دید که با لبخند نگاهش می‌کنند.