ما بدنیا نیآمده ایم که غصه بخوریم! : کتابی برای تمام بندگان مخلص و مفلس خدا!
قیمت : ۸۵,۰۰۰ ریال
صدای آشنای مش صادق به گوشش رسید: استاد، استاد عزیز خسته نباشید ! چشمانش را گشود به ساعتش نگاه کرد از ساعت 10 چند دقیقه ای گذشته بود. او بیشتر شب ها تا این ساعت کلاس داشت و بعد از رفتن دانشجویانش همین جا پشت تریبون از خستگی خوابش می برد و همیشه صدای مهربان مش صادق بود که او را بیدار می کرد کلاس او آخرین کلاسی بود که مش صادق نظافت می کرد و در فاصله ای که خدمتگزار پیر مشغول بررسی در و پنجره ها بود او به دفترش می رفت و پس از تعویض لباسو برداشتن چیزهای لازم در دفترش را قفل می کرد و در راه بازگشت دوباره به هم می رسیدند. با هم از پله ها پائین می آمدند و بطرف در خروجی می رفتند .
در بیرون یک وسیله منتظر ایشان بود و 3 وسیله منتظر مش صادق یک کادیلاک قدیمی مال او و دو تا موتورسیکلت و یک صندلی چرخدار منتظر خدمتگزار پیر.
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران