کتاب قصه های ننه عشرت به قلم اشرف گودرزی و زهرا گودرزی شامل 20 داستان کوتاه تخیلی در 133 صفحه با موضوعات اخلاقی و عبرت آموز است، نویسندگان این کتاب قصه های شنیده شده از زبان مادر خود را با زبانی شیوا و جذاب به رشته تحریر درآورده اند تا ماندگار شود.

بخشی از کتاب:
سنگ صبور
یکی بود یکی نبود. در روزگاران قدیم سه خواهر بودند که روزگار خود را به خوبی سپری می کردند. آنها با هم کلاس قرآن می رفتند باهم مهمانی می رفتند خلاصه که هر کاری داشتند با هم انجام می دادند. وقتی کلاس قرآن می رفتند، هر بار که به معلم قرآن سلام میدادند معلم در جواب خواهر اول و خواهر دوم می گفت: علیک سلام ای سفید روز و سفید بخت، اما در جواب خواهر سوم می گفت علیک سلام ای سیاه روز و سیاه بخت، دختر سوم از این وضعیت خیلی ناراحت می شد و از معلمش می پرسید چرا جواب سلام من را اینطور می دهید؟ معلم در جواب می گفت « یه روز خودت میفهمی »
یک روز که دختر مهربون قصه از مدرسه به خانه می رفت سرراهش به چشمه ای از چرک و خون رسید و به چشمه گفت: (سلام تو چقدر زیبا و خوشبو هستی) و چند لحظه ای به آن نگاه کرد و براه افتاد. رفت و رفت تا به یک سگ و اسب رسید که
جلوی سگ کاه و جلوی اسب استخوان بود دخترک کاه را جلوی اسب و استخوان را جلوی سگ گذاشت کمی به آن دوتا نگاه کرد و براه افتاد. کمی جلوتر دری دید و چون خیلی خسته بود به در تکیه داد؛ ناگهان در باز شد و دختر بداخل افتاد و پشت سرش هم در بسته شد. دخترک نگاهی به اطرافش انداخت آنجا قلعه ای بزرگ دید. با خودش گفت ( قسمت مرا به اینجا انداخته است بهتر است داخل آنرا بگردم ) قلعه را خوب گشت و دید همه چیز مرتب است. وقتی همه جا را به دقت زیرو رو کرد اتاقهای زیادی دید که همه آنها پر از طلا و جواهرات بود. بجز یک اتاق که در آن جوانی روی تخت خوابیده بود. خوب که نگاه کرد دید چهل سوزن در بدن آن جوان فرو رفته و جوانک بیهوش روی تخت بخواب عمیقی فرو رفته، یک کتاب و کاسه ای مغز بادام بالای سرش بود. کتاب را برداشت و خواند، نوشته شده بود (تا چهل شب قرآن بخوان و یک مغز بادام بخور و یک سوزن از بدن جوان بیرون بکش، اینکار تا چهل شب طول می کشد)...
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.