کتاب قصه های آقابزرگ نوشتهٔ جناب آقای محمدجواد شیخ‌الاسلامی است که توسط انتشارات متخصصان به چاپ رسیده است.
مجموعه داستان قصه‌های آقابزرگ مشتمل بر پنج داستان است به نام های چار زبر، گردان رعد، علی بابا و سکه های طلا، ارثیه پدری. قصه‌های کوتاه آقابزرگ با موضوعات مختلف و مناسب گروه سنی نوجوانان و همچنین بزرگسالان است.

بخشی از کتاب:

اسم من حمید است. یادش بخیر آن روزها. دانشجوی ترم آخر مهندسی برق دانشگاه تهران بودم. خیلی دلم می خواست به جبهه های جنگ بروم؛ اما خانواده ام می گفتند اول درست را تمام کن. تمام دوره های آموزش نظامی را تابستان ها که درسم سبک بود در بسیج گذرانده بودم. برای رفتن به جبهه جنگ لحظه شماری می کردم. آخرین امتحانم را که دادم دیگر معطل نکردم. بلافاصله برای اعزام اسم نویسی کردم و با گروهی از بسیجیان به جبهه های جنگ اعزام شدیم.
همراه من یکی از دوستان و هم کلاسی هایم به نام هومن بود. هومن هم مانند من درسش تمام شده بود و برای اینکه سربازی نرود به جبهه آمده بود. او که پسر چاق و بامزه ای بود می گفت: بسیجی که باشیم اختیارمان دست خودمان است، ضمن اینکه برایمان کلی امتیاز دارد. بعد از تقسیم بندی من و هومن جزء گردان صدوپنجاه قرار گرفتیم. فرمانده
گردان مردی خوش اخلاق و قوی هیکل به نام حاج میرزا بود. قبل از حرکت حاج میرزا مسئولیت هر یک از بچه ها را تعیین کرد. من به عنوان بسیم چی انتخاب شدم. تیربارچی ها و آرپی جی زن ها همه انتخاب شدند.
حاج میرزا رو به هومن کرد و گفت: برادر شما در چه پستی خدمت می کنید هومن: برادر حاج میرزا اگه اجازه بدید من توی آشپزخانه و در کنار قابلمه ها خدمت کنم. همه زدند زیر خنده حاج میرزا با خنده گفت: باشه اگه جایی رفتیم که آشپزخانه داشت شما آنجا خدمت کن ولی در گروه بهداری و حمل مجروح هم با حفظ سمت خدمت کنید.
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.