رمان زیبای «قصه سارا» نوشته سرکار خانم زهرا گودرزی، مشحون از صحنه‌های زیبایی از «عقلانیت» یک دختر در جامعه‌ی ماست. دختری رشدیافته درکانون خانواده که حیا و عفت در رفتار او موج می‌زند. دختری که دارای رابطه‌ای موفق با پدر و مادر و خواهر و برادرش است و محبوب خانواده است. دختری که تربیت‌یافته‌ی مکتب اسلام است و برادرش شهید راه خدا است. دختری که در تنگناهای زندگی دچار انفعال و افسردگی نشده و متوسل به ائمه‌ی اطهار و ثامن الحجج می‌شود و… در بسیاری از صحنه‌های دیگر نیز «عقلانیت» در زندگی توام با عشق این دختر جلوه‌گر است.

بخشی از کتاب:

پیمان، خوشگل ترین و با وقار ترین و پولدار ترین پسر دانشگاه ولی ترنم تاحالا چیزی بهمون نگفته، خداییش ما هم از طریق سامان شوهر سوسن فهمیدیم که پیمان از ترنم بدش نمیاد، راست و دروغش پای خودش وگرنه.... نمیدونم فردا باهاش صحبت میکنم ببینم چی میگه؛ خودت میتونی منو ببری؟
باشه، حالا بهش بگو ببین چی میگه.
باشه خوشگله پسر، حالا داداش ما بعد از نود بوقی عاشق شده تمام تلاشمو میکنم.
جبران میکنم یعنی...............بعدا برات کادو میخرم...........
بعد مادر داخل ایوان آمد و گفت: سارا، حامد بیاین مادر، صبحانه حاضره. بعد من به همراه حامد به داخل خانه رفتیم و مشغول خوردن صبحانه شدیم و بعد از اینکه صبحانه خوردیم و داشتیم جمع میکردیم زنگ در به صدا در آمد مادر که گویی خیلی خوشحال به نظر میرسید گفت: ساعت نه صبحه و این زنگ زدن مخصوص آقا مرتضی است. چادر رنگی گل آبیش
را برداشت و به سمت درب حیاط رفت. من و حامد به هم نگاه میکردیم و لبخندی گوشه لبمان داشتیم که ناگهان حامد گفت: سارا به مامان و هلیا چیزی نگو تا ببینیم جواب خود ترنم چیه؟
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.