فهمیده ترین پدر!
قیمت : ۷۰,۰۰۰ ریال
پدر محترم، هرگز خانواد هات را فدای کارت نکن.
مرد کشاورزی که خیلی شاد بود و از هیچ ناملایمت زندگی
شکایتی نداشت در دیاری زندگی م یکرد. همیشه بر ل بهایش خنده
بود و در حرکاتش شادی و نشاط موج می زد. این مرد همسایه ای
داشت که دامپروری می کرد. او برعکس مرد کشاورز همیشه شاد
نبود و شبانه روز کار می کرد تا بتواند پول و سرمایه بیشتری به
دست آورد. روزی مرد دامدار حکیمی را در بازار دید و صحبت را به
همسایه شادش کشاند و گفت: این مرد کشاورز اعصاب مرا به هم
ریخته است. وضع زندگی اش زیاد هم جالب نیست و فقط بخور و
نمیری به دست می آورد، اما حتی یک لحظه هم نشده که خنده و
استراحت و تفریح از یادش برود. غرو بها زن و بچه هایش را می آورد
به مزرعه و تا پاسی از شب به بازی و خوشی م یپردازد. هر کس هم
که به او م یرسد یا باید مانند او شاد و با نشاط شود و یا این که از او
فاصله بگیرد. خلاصه این همسایه به جای این که بیشتر کار کند و
سرمایه بیشتری به دست آورد سا لهای جوانی را به خوشی و شاید
ب یفایده سپری می کند.
حکیم از مرد دامدار پرسید: تو چرا این همه کار می کنی؟
دامدار پاسخ داد: معلوم است. من به فکر آینده خودم و زن و بچه ام
هستم. میخواهم تا میتوانم پول و ثروت جمع کنم.
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران