کتاب فرزندخوانده نوشته جناب آقای مسلم ناصری است. این کتاب برای گروه نوجوان به نگارش درآمده و داستانش به موضوعی تاریخی مذهبی اختصاص دارد و به نوعی روایتگر برهه‌هایی از تاریخ دینی ما است.
مسلم ناصری از نویسندگان پر کار و حالا پیشکسوت حوزه ادبیات کودک و نوجوان محسوب می‌شود و در طول سال‌ها نویسندگی بیش از چهل کتاب نوشته است که بیشتر آنها جوایز مهمی را کسب کرده‌اند. برخی از این کتاب‌ها به زبان‌های عربی و انگلیسی نیز ترجمه شده‌اند.

بخشی از کتاب:

بازار مکه در غروب، پرجنب و جوش تر از همیشه به نظر می رسید. نوجوان همانطور که سرش روی کوهان شتر بالا و پایین می رفت، با چشمان به اشک نشسته اش دو - سه بچه ای را دید که از تعقیب گاو برگشته و حالا به دنبال شتر می دویدند. شتر از سمت راست بازار لحاف فروش ها گذشت و از شیب تند کوچۀ باریکی سرازیر شد و رسید به نخلی که شتر سرخ مویی در سایه اش گردن تکان می داد و با چشمان بسته، هسته های خرمای نشخوارشده را از گوشۀ لبش می انداخت بیرون.
- ابوحنظل! این یکی را از کدام قبیله دزدیده ای؟
دعثور بدون این که جوابی دهد، مهار شتر را کشید و راهش را کج کرد به طرف میدانی که دورش با بوته های خار خشک و سنگ، حصار شده بود.
اسیر بچه از درد اشک می ریخت. نمی توانست لب باز کند، چه برسد از دو - سه نوجوانی که روی صخرۀ سرخ او را بر و بر نگاه می کردند کمک بخواهد! چند دختر و پسر می دویدند و خبر رسیدن شکارچی را جار می زدند.
- دعثور، بچه برده آورده.
- دعثور باز پیدایش شده.
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.