درباره کتاب
در این میان در باغ گواو همه چیز به گونه ای چشمگیر، ساکت و آرام بود. در گوشه ای از باغ در دیگی بزرگ چیزی با صدای آرام ترکیدن حباب به آرامی می جوشید و قل قل می کرد. محتویات آن دیگ سراسر شب در حال قل قل کردن بود و آماده بود تا میمون گیران به باغ برسند. کولفی نزدیک آن دیگ خوابیده بود. همچنان که فکر مردان غرق در به دام انداختن میمون ها بود کولفی به این موضوع می اندیشید که از هر راهی که ممکن بود کاری کند یکی از میمون ها مستقیما به درون قابلمه در حال جوشیدن بیفتد و سپس او دور از چشم دیگران بی درنگ آن میمون را درون آبگوشت لذیذ غرق کند.
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.