کتاب غربت سروده جناب آقای علیرضا لشگر بلوکی، یک مجموعه شعر معاصر در قالب شعر نو است.
بخشی از کتاب:
«"میهمانی!!؟"
هزاره ها بگذشت وباز هم می گذرد...
چه با غم وبی غم!
چه ناخوش وخوش!
چه با تووبی تو!
باز هم می گذرد...
نقش گمشدهٔ خواب توایم
در ابهام فراموشی آن خاطره هامان!
وچه فکر بزرگ ودلگیریست.
آری، هزاره هاست
که من وتو عاشق هم شده ایم وبا غم شده ام!
وهزاره هاست که عشق بازیهای من وتو در غربت نگاه تو گم شده اند!
چه شیرینی باتو وچه تلخی بی تو
باز هم می گذرند...
اما رسم خوشی نیست،
که بگذاشتی ما راتو به راه وبگریختی!
که بعد هزاره ها هنوز
غم گوشهٔ چشم سیهت را بخوریم، تا کی؟
خود بگو تا کی؟
شاید ماندن سهم من ورفتن مال توبود!
باز هم می گذرد...
وبهر چه بود؟ بازیچه شدنم
بازیچهٔ بازی نگهت!
هر چند خام نگهت تابه ابد خواهم ماند.
چاره ای نیست جز این خواهم خواند.
شاید باختن سهم من وبردن مال تو بود!
باز هم می گذرد...
وبخند بر ماو روزگار ما
که آشفته سرایی ساختی
با خرابی نگهت!
آبادش کن با خرابی چشم سیهت!
هر چند آبادی نیست خرابی مرا!
واینها همه
گوشه ای از نگهت بود که بر ما افتاد!
شاید خرابی سهم من وآبادی مال تو بود!
باز هم می گذرد...
وکاش دمی جای مامی بودی وآنگاه زیراین تازیانه های عذاب دیگرهیچ نمیخندیدی! شایدگریه سهم من وخنده مال توبود! بازهم میگذرد...
هزاره ها بگذشت وباز هم می گذرد...
ومن وتو باهم بودیم
بی هم بودیم
باغم بودم
بی غم بودی
وچرا؟
وچرا بی جوابی تو هنوز؟
شاید غم سهم من وشادی مال توبود!
بازهم می گذرد...
هزاره ها بگذشت وباز هم می گذرد...
ومن وتو با هم بودیم
اما یک لحظه هنوزما نشدیم!
ودر حسرت همان یک لحظهٔ دور
هزاره هاست که تنهاییم!
هزاره هاست که وقف نگه هم شده ایم!
خود بگو تا کی؟
تا کی؟ وعشق: عطرهمان غربت وجنون هزاران ساله ایست
که میان فاصلهٔ عاشق ومعشوق افشانده شدست!
وعطر همان غربت وفاصله ایست که میان
نفسهای ناموزون عاشق ومعشوق گم شده است!
شایدرسوایی و تنهایی وشیدایی سهم من وتنهایی مال تو وراز تو بود!
باز هم می گذرد...
وتو خود می دانی
سروده ات
سرودهٔ نامهربانی بود!
چرا؟
توکه راز نگهت
چیز دگری بود
چرا؟
بازهم می گذرد...»
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران