کتاب علقمه نوشتۀ سید یدالله سید ناصر الدینی بر اساس زندگی نامه و خاطرات سردار شهید ابوالفضل رفیعی نوشته شده است.
در سال 1334 در روستای سیج از توابع شهرستان کلات، از پدر ومادری پارسا و متدین، کودکی به دنیا آمد. پدر به یاد آخرین پسرش که پنجساله از دنیا رفت، نام او را جواد گذاشت.
مدتی نگذشت که جواد همانند هفت برادرش که قبل از آمدنش، از دنیارفته بودند، بیمار شد. پدر موافقت کرد نام او را به ابوالفضل تغییر دهند. نامی که در دوران بارداری و در میان خواب و بیداری مادر به او الهام شدهبود: «نامش را ابوالفضل بگذار تا بماند.»
پس از پایان دوره راهنمایی، عمویش که خود در کسوت مقدسروحانیت بود، او را به مدرسه محرابخان از مدارس علمیه مشهد برد. درایام تحصیل، با گروههای مبارز و انقلابی و افکار بلند حضرت امام خمینی آشنا شد و به تقلید و پیروی از آن حضرت پرداخت.
در سن هفده و نوزده سالگی، دوبار ازدواج کرد که حاصل آن 4 پسر و سه دختر است. یک سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، اقدام به تاسیسهیئت خاتمالاوصیا نمود. در این هیئت، علاوه بر برگزاری مراسم دعا ونیایش، برنامهریزی و سازماندهی نیروهای انقلاب به منظور مبارزه با رژیمطاغوت صورت میگرفت.
پس از مراجعت به مشهد، فرماندهی سپاه خراسان، وی را به عنوانمسوول گشت شب معرفی نمود. ابوالفضل سازماندهی سه هزار نفر ازنیروهای داوطلب که حدود چهارصد خودروی شخصی را برای حفاظت ازانقلاب به خدمت گرفته بودند، برعهده گرفت و مبارزۀ بیامانی را علیهقاچاق، فساد و گروهکهای ضد انقلاب، آغاز نمود.
قبل از آغاز عملیات والفجر یک به فرماندهی تیپ امام صادق منصوب شد. با شروع عملیات، این یگان همانند دیگر یگانهای سپاه باموفقیت به اهداف از پیش تعیین شده دست یافت و به پدافند از محور تحتامر خود مشغول گردید. مقاومت دلیرانۀ او و یگانش در برابر پاتکهای سنگین دشمن، موجب تثبیت محورهای عملیاتی و ناامید شدن دشمن از بازپسگیری ارتفاع استراتژیک کلهقندی مهران گردید. این بار هم از ناحیهی سر، بازو و پا مجروح گردید و در بیمارستان بستری شد. پس از پایان دوران نقاهت، عازم جبهه شد و به عنوان معاون دوم لشکر پنج نصر، در عملیاتخیبر، نقش مهمی در هدایت یگان و موفقیت در گذشتن از هور داشت. درحین عملیات، یکی از گردانها برای تصرف اهداف از پیش تعیین شده، دچارمشکل شده بود، تصمیم گرفت شخصا به یاری آنها بشتابد. با اصرار زیاد توانست موافقت فرماندهی را جلب کند و برای تصرف پل استراتژیک العزیز از هورالعظیم گذشت. رد پایش را برتاریخ این مرز و بوم گذاشت و درصبح 62/12/5 در حال نبرد با دشمنان دین و میهن، جان شریفش را فداکرد و قامت رشیدش را به رهن گذاشت تا ما را برای همیشه مرهون و مدیونخود سازد.
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران