کتاب صدرا نوشته اسماعیل محمدی داستان سفری است از بیرون به درون و سپس تولدی دیگر.
این کتاب حاصل سالها کوشش و پویش نگارنده در جمعآوری مطالب و نکات مختلف در موضوعات گوناگون و مسائل متنوع علمی، فلسفی، عرفانی و شعر است. بخشی از کتاب صدرا:در یکی از شب ها، پدرم، همکار سابقش را با خانواده دعوت میکند و مادرم هم قبلا از مادر سمیرا، خواسته بود آن شب جهت کمک به خانه ما بیاید.سمیرا که اطلاع داشت ما میزبان دبیرشان هستیم، همراه مادرش آمد. هنگامی که مهمانها نشسته بودند و سمیرا با دبیرش در حال گفتوگو بود، من به بهانه سوال کردن، کتاب ادبیاتم را برداشتم و نزدشان رفتم و با پررویی آمیخته با ترس، یکی دو تا سوال کردم و با پاسخهای خانم دبیر، نطقم حسابی باز شد و با توجه به اینکه از بچگی هم کمی به شعر و ادبیات علاقه و مطالعه داشتم، شروع کردم از حافظ و سعدی و مولانا سخن گفتن، که پس از رفتن آنها، خودم نیز در شوک بودم که این همه اطلاعات ربط و بیربط، چگونه در آن چند دقیقه از من صادر شده بود؟!بعد متوجه شدم این تنها قدرت عشق است که میتواند چنین هیجانی را درونم ایجاد کند تا جایی که اصلا به اطرافم توجهی نداشتم و تنها سمیرا را میدیدم که با نگاه توام با خجالت، به سخنان و بهتر بگویم، خطابه من، گوش میداد. خانم دبیر هم، با تکان دادن سر، ظاهرا کلمات و حرفهای مرا تایید مینمود و شاید او نیز احساسم را میفهمید...
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران