شکسته های ایستاده : خاطرات برگزیده فراخوان (ضیافت عشق)
قیمت : ۶۸,۰۰۰ ریال
وقتی ترکش، جوری از بلندای خاکریز عبور میکرد که قامت قنوت گرفته رزمندهای را در خون مینشاند و نمازی را که در سنگر آغاز شده بود، در بهشت به پایان میرساند ... وقتی ولیچرهای بوی عطر گرفته، سجاده نماز جانبازی قرار میگرفت و تمام همتش آن بود که سنگینی نیایش او را تحمل کند تا طمانینه یک معراج را به هم نزند ... وقتی دستهای کوچک طفلی عصای وضوی پدری میگشت که روشنایی چشمانش را در زاویه سنگری تقدیم آسمانها کرده بود ... و وقتی ترنم اذان فرزندی از اسارت بازآمده، آسمان دل مادرت را به هیجان میکشاند، خداوند با مباهات ملائکش را به تماشای راز خلقت آدمی فرا میخواند.
خاطره نمازی در آغوش موج از قاسم مقیمپور بیژنی در صفحه 51 کتاب «شکستههای ایستاده» درج شده است که با هم مرور میکنیم:
وقتی که در عملیات کربلای 3 دچار مد و امواج متلاطم آب شده بودیم و من نگران و متحیر٬ ستون در حال حرکت را در داخل آب کنترل میکردم٬ دیدم یکی از بچهها سرش را بدون حرکت داخل آب قرار داده است. نگران شدم. شانهاش را گرفتم و تکان دادم و سرش را بلند کردم. با نگرانی و تعجب پرسیدم: چی شده؟ چرا تکان نمیخوری؟ خیلی خونسرد و بدون نگرانی گفت: مشغول نماز شب بودم. در ضمن با طناب متصل به ستون٬ بقیه را همراهی میکردم.
اطمینان و آرامش این نوجوان بسیجی٬ زبانم را بند آورده بود. گفتم: اشکالی ندارد. ادامه بده٬ التماس دعا.
صبح روی سکوی «الامیه» آن نوجوان اولین شهیدی بود که به دیدار پروردگار نایل آمد.
عطر سجاده مخمل(فاطمه ایران شناس)
روزی را که مصطفی از بیمارستان مرخص شد و اورا به خانه آوردیم، فراموش نمی کنم. بعد از آخرین عمل جراحی که در زمستان 1368 بر روی پای راستش انجام گرفت، تمام انگشتان پایش قطع شد و قسمتی از مچ پا برایش باقی ماند، به همراه یک ساق پای کج که بر اثر موج انفجار مین به آن شکل درآمده بود. دکتر جراحش می گفت که باید برای همیشه با عصا راه برود. با این حال مصطفی بسیار با روحیه و خوش رو بود. اخلاق خوب او حتی در بیمارستان هم زبانزد بیماران و پرستاران شده بود و او را دوست داشتند
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران