شماره 213
قیمت : ۸۰,۰۰۰ ریال
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم !
«بکمان» در نمایشنامه «بیرون پشت در» دردمند و تنها و تلخ ناله میکند:
[... ما هر روز میکشیم، هر روز مرتکب قتل نفس میشویم. ما داریم هر روز از روی نعش مقتولینمان میگذریم. ولی بکمان قاتل، دیگر نمیتواند تحمل کند که «کشته باشد تا کشته شود». آنوقت در برابر دنیا فریاد میزند: من دارم میمیرم!... و آن مردی که به سوی آلمان میآمد در خیابان جلو درها میمیرد... سابقا به جای نعش او، در گوشهی خیابانها، ته سیگار و پوست پرتقال ریخته بود. ولی امروز نعش یک انسان افتاده است... بعد رفتگری که نوار مغزی قرمزی به شلوارش است و اونیفورم به تن دارد از طرف بنگاه زباله و مواد متعفنه، نعش بکمان.. قاتل کشته شده را که در قرن بیستم از سرما و گرسنگی مرده است، پیدا میکند. مردم بیخیال و راحت از کنار نعش او رد میشوند. گویی اصلا اتفاقی نیفتاده است... بله همه خونسرد... خونسرد از جلو او رد میشوند و با هم میخندند و صحبت میکنند.]
این تصویر تلخ «زاویه دید» ماست نسبت به پدیدههایی که میبینیم و احکامی که صادر میکنیم. حکم میدهیم و مدعی هستیم که قضاوتی نکردهایم! هر نوع قضاوتی نوعی نقد است. ما همیشه در قضاوت و نقد حق به جانب هستیم. وابسته به هر گروه و طیف فکری که باشیم، حکم را صادر میکنیم و طرف مقابل را محکوم مینماییم. اما تاب تحمل نقد طیف مقابل را نداریم و مدام یکدیگر را نفی میکنیم. همیشه معترضیم و فریاد میزنیم: «ما را بیرحمانه و غیر علمی نقد کردند!» نقد چیست؟ چگونه میتوان فارغ از حب و بغضها، کینهها و محبتها؛ پدیدهای را نقد کرد و بهطور نسبی واقعبین بود؟
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران