شلاق های بی درد
قیمت : ۳۶۰,۰۰۰ ریال
«شلاق های بی درد»، خودنوشتی از اسارت یک شهید
فریادهای دل خراش و ناله های بلند، از دالان های تو در تو و مخوف ساختمان بازجویی بیرون می آمد و در تاریکی محوطه ی پادگان، محو می شد. تازه واردانی با دست های بسته و تن هایی کوفته، به همراهی چند نگهبان مسلح از میان سیاهی شب پدیدار می شدند و با هر گام، به ساختمان سفید بازجویی نزدیک. فریادها پیشاپیش به استقبال تازه واردان می آمدند و بر آن ها پیغام درد می دادند. ناله ها، فرمان آماده باش بودند آن گاه که اوج می گرفتند و به یک باره خاموش می شدند.
خلیهم خلیهم
این صدای نگهبان ساختمان بود که تازه واردان را امر به نشستن مقابل راهرو و بازجویی می نمود. راهرویی که با چند پله ی چوبی به اتاق های زیرزمین منتهی می شد. اسرا یکایک بر زمین نشستند و دل به لحظات پر اضطراب خویش سپردند. یوسف بیش از بقیه نگران بود. دانسته های او از جنگ، مراحل عملیات و راهکارها و اندیشه ی برخورد با بازجوهای زبده ی دشمن، بر اضطرابش می افزود. دیری نپایید که چند کماندوی بلند قامت برای تحویل آنان از پله ها بالا آمدند و پشت به نور ساختمان، مقابل آن ها ایستادند و با نگاه های ملامتگرشان به خسته گان، خوش آمد گفتند. عواد پیش آمد و با چشمان ریزش چهره ی تک تک افراد را ورانداز کرد. حالتی عجیب داشت و نرم و سبک راه می رفت. تو گویی پیکر لاغر و بلندش در حالتی از بی وزنی جابجا می شد. سر شانه های تکیده و خمیده اش، مانند اهریمنی خسته، به آهنگی موزون تکان می خورد آن گاه که قدم بر می داشت و باز می ایستاد و نگاه تیزش به تانی، از چهره ها می گذراند.
در نگاهش شرارت و شیطنت موج می زد.
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران