شبانه ی شیلی
قیمت : ۶۵,۰۰۰ ریال
شبی فهمیدم نرودا مرده است. به فرول زنگ زدم و گفتم پابلو مرد. فرول گفت سرطان کشتاش، سرطان. گفتم بله سرطان. برویم مراسم ختماش؟ فرول گفت من که میروم. گفتم من هم بات میآیم. گوشی را که گذاشتم انگار کل گفتوگو را خواب دیده بودم. روز بعد به گورستان رفتیم. فرول خیلی باسلیقه و شیک لباس پوشیده بود. مثل ارواح شده بود اما شیک بود. تو گوشام زمزمه کرد ملکام را بهم پس میدهند. جمعیت انبوهی آمده بودند و راهرفتن مردم بهمان میپیوستند و بیشتر هم میشدیم. فرول گفت این بچهخوشگلها را ببین! گفتم خودت را مهار کن. به چهرهاش نگاه کردم. به چندغریبه چشمک میزد. جوان بودند و انگار حال خوشی نداشتند اما من احساس میکردم همه از خوابی بیرون افتادهاند که در آن حال خوش و حال بد چیزی غیر تصادفهای متافیزیکی نبود. میشنیدم پشتسرم کسی فرول را شناخته است و میگفت اینیارو منتقده فرول است. کلمهها از خوابی بیرون میآمد و به خوابی دیگر وارد میشد. بعد کسی با هیجانی تبدار بنای فریادزدن گذاشت و دیگرانی تبدار و هیجانزده باش همصدا شدند. فرول پرسید این ادا و اصولهای زشت چی است؟ جواب دادم مشتی رند اند، نگران نباش با گورستان فاصلهیی نداریم. فرول پرسید پابلو چی شد؟ گفتم آنجلو است تو تابوتاش. فرول گفت خیلی ابلهی! هنوز آنقدرها هم که تو فکر میکنی مجنون نشدهام. گفتم بهدل نگیر. جواب داد نمیگیرم. چهحیف که دیگر تشییع جنازهها مثل قدیم نیست. گفتم واقعا. فرول گفت مشایعت مرده آداب خاص خودش را میطلبد، منظورم یادکردن از مرده و باقی ماجرا است. گفتم بهسبک فرانسویها. فرول گفت اگر جاش بود نطق غرایی در بزرگداشت پابلو مینوشتم. بعد گریهاش گرفت. با خودم گفتم لابد خواب میبینیم. وقتی بازو به بازو از گورستان بیرون میآمدیم مردی دیدم که به قبری تکیه داده بود و خوابیده بود. لرزهیی به جانام افتاد.
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران