شاهکارهای کوتاه : مجموعه چهار داستان

شاهکارهای کوتاه : مجموعه چهار داستان

ناشر : جامی
قیمت : ۸۵,۰۰۰ ریال
کتاب شاهکارهای کوتاه: مجموعه چهار داستان شامل تاریخچه زندگی خانوادگی و سیاسی ویکتور هوگو و چهار داستان کوتاه برجسته از وی است. عنوان داستان‌ها عبارتند از: «محکوم بی‌گناه»؛ «کلود ولگرد»؛ «دلاور» و «ژان والژان».

داستان «کلود ولگرد»، سرگذشت کارگر فقیری است که به اتفاق معشوقه‌اش و بچۀ او در پاریس زندگی می‌کند. «کلود» مردی کاری، لایق، قابل و باهوش است که بر اثر تربیت غلط اجتماعی، فاسد و مهمل شده است. از طرف دیگر، طبیعت استعداد بسیاری را در وی به ودیعه نهاه است. در زمستانی «کلود» بر اثر سرما و نداشتن غذا و فشار گرسنگی زن و بچه، به دزدی دست می‌زند و سر از زندان مرکزی «کلرود» در می‌آورد. او در آن‌جا بر اثر اتفاقاتی مرتکب قتل و محکوم به مرگ با گیوتین می‌شود. داستان، با هدف نشان دادن موهبت‌ها و استعدادهایی که طبیعت در انسان به ودیعه گذاشته و اجتماع آن را به فساد می‌کشد، به نگارش در آمده است.

ویکتور هوگو (Victor Hugo)، نویسنده این کتاب، شاعر، داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس پیرو سبک رومانتیسم فرانسوی بود. او به عنوان یکی از بهترین نویسندگان فرانسوی شهرت جهانی دارد. از برجسته‌ترین کتاب‌های او بینوایان، گوژپشت نتردام و مردی که می‌خندد، است.

در بخشی از کتاب شاهکارهای کوتاه می‌خوانیم:

در زندانى که کلود ولگرد محبوس بود مردى به سمت مدیرى کارگاه‌ها انجام وظیفه مى‌کرد. این مرد از سنخ کارمندانى بود که گفتى او را فقط براى اداره امور زندان‌ها ساخته‌اند. مرد که از زندانبانى و سوداگرى هر دو مایه داشت سرشت عجیبى بود که در آن واحد هم دستورى به کارگر مى‌داد و هم زهر چشمى از زندانى مى‌گرفت. هم افزار به دست محکوم مى‌داد و هم زنجیر بر پاى او مى‌نهاد. این مرد ذاتا مظهر اضداد بود. مردى بود کوتاه‌ قد و مستبد و خودپسند و خودراى و بر نفس خود نیز تسلط نداشت. از طرفى به موقع رفیقى مهربان و جوانمرد و خوش‌روى و خوش‌زبان بود و حتى با لطف و محبت به شوخى مى‌پرداخت. در واقع مردى خشن و سختگیر بود، ولى جدى و بااراده نبود. با هیچ‌کس به بحث و احتجاج نمى‌پرداخت و حتى با خود نیز استدلال نمى‌کرد. براى زن خود شوهرى نیکو و براى اطفال خویش پدرى مهربان بود، ولى این امر مسلما وظیفه است نه تقوا و فضیلت. به طور خلاصه، مدیر مردى بدخلق و بد ادا بود، ولى شریر و موذى به شمار نمى‌رفت. مردى بود که در سراپاى وجودش چیزى قابل ارتعاش و قابل کشش وجود نداشت، یعنى ذرات وجودش در برخورد با هیچ امر یا واقعه‌اى متالم و متاثر نمى‌شد. ترکیب او از اجزاء بى‌حس و حالتى بود که در تصادم با هیچ‌گونه فکر و احساسى به صدا درنمى‌آمدند و انعکاسى از خود نشان نمى‌دادند. خشم این مرد سرد و منجمد، کینه‌اش شوم و حزن‌انگیز و قهرش دور از نگرانى و سر و صدا بود. از آن سنخ مردانى بود که بى‌آنکه گرم شوند آتش مى‌گیرند و ظرفیت حرارتى ایشان هیچ، یعنى صفر است. از زمره کسانى بود که اغلب انسان تصور مى‌کند از چوب ساخته شده‌اند، از کسانى که از یک سر مشتعلند و از سر دیگر سرد. خط اصلى یعنى، خط منصفى که در لوح اخلاق این مرد دیده مى‌شد همان خط عناد و لجاج بود.
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.