سرود کریسمس
قیمت : ۶۵,۰۰۰ ریال
کتاب سرود کریسمس نوشته چارلز دیکنز، داستانی در مورد پیرمرد خسیس و سنگدلی به نام اسکروچ است که بسیار ثروتمند است اما بداخلاقیاش باعث شده تا هیچکس او را در کنارش نداشته باشد. تا اینکه دقیقا در شب کریسمس با دیدن روح شریکش اتفاقهای عجیبی را تجربه میکند.
روح مارلی در حالی که غل و زنجیر سنگینی را با خود حمل میکند، در جهان پرسه میزند. این غل و زنجیر بر اساس بیتفاوتی و بیاحساسی او نسبت به همشهریانش در زمانی که زنده بود، ساخته شده است. مارلی به اسکروج هشدار میدهد چنانچه در روش زندگی و رویهی اخلاقی خود تغییری ایجاد نکند، به سرنوشت او دچار خواهد شد. در ادامه روح سه زمان گذشته، حال و آیندهی زندگی اسکروج در برابر او ظاهر و سبب تحول و دگرگونی شخصیت او میشود. او با دیدن عملکرد خود در گذشته و آن چه در آینده بر سرش خواهد آمد، پشیمان شده و خود را باز مییابد و در نهایت به شخصیتی مهربان، بخشنده و دوستداشتنی تبدیل میشود که روح واقعی کریسمس را دریافته است.
ریتم فوقالعاده جذاب این داستان باعث شده تا چندین فیلم و انیمیشن از آن تولید شود. کتاب سرود کریسمس (A Christmas Carol) برای اولین بار در سال 1843 و دقیقا در کریسمس منتشر شد و تاکنون جزء پرفروشترین کتابهای حوزه داستان در سراسر جهان است.
این اثر با تخیلی بیمرز، حس هر مخاطبی را فارغ از ابعاد زمان و مکان برمیانگیزد. چارلز دیکنر که از کودکی طعم فقر را چشیده بود، فقیران را خوب میشناخت و در داستانهایش میکوشید تا با نمایش و انعکاس ناکامیهای طبقات رنج دیده، نابسامانیهای اجتماعی را بهبود بخشد.
چارلز دیکنز (Charles Dickens)، برجستهترین نویسنده عصر ویکتوریایی و تاثیرگذارترین نویسنده بعد از شکسپیر است. در تمام رمانهای او میتوان تلفیقی از خیالپردازی، واقعیتهای اجتماعی و دوران کودکی خودش را دید. رمانهای دیکنز غالبا شما را در گوشهای از داستان با اتفاقات ناگهانی شگفتزده میکنند و در پایان حقیقتی را به شما نشان میدهند که کامل درک میکنید. در تمام رمانهای چارلز دیکنز میتوانید تقابل شخصیتهای سفید و آرمانگرا را با افراد سیاه و بد ذات ببینید. در داستان دو شهر او از واقعیت یک لندن کثیف پردهبرداری میکند و در الیور توئیست میخوانیم که فردی که به اصول اخلاقی پایبند بماند از سرنوشت خوبی برخوردار میشود. از مهمترین آثار او میتوان داستان دو شهر، سرود کریسمس و الیور توئیست را نام برد.
در بخشی از میکروکتاب سرود کریسمس میخوانید:
اسکروج ناگهان صحبتهای جیکوب مارلی را به یاد آورد: سومین روح نیمه شب میآمد!
همین که سرش را بالا گرفت، هیبت سیاه پوش سومین روح را مقابلش دید. روح باریک و بلند قامت بود و ردایی سیاه بر تن داشت که سر و بدنش را کاملا پوشانده بود. روح دستش را به سمت بالا گرفت. اسکروج ترسان و لرزان پرسید: «روح... آیا تو روح کریسمس آینده هستی؟»
پاسخی نشنید. اسکروج صدایش را صاف کرد و باز پرسید: «آیا قرار است سایه آنچه که هنوز از راه نرسیده را به من نشان دهی؟»
روح همچنان ساکن و ساکت باقی ماند.
«ای روح آینده، تو بیش از هر چیز دیگری مرا میترسانی، اما میدانم از آنچه نشانم میدهی درس مهمی خواهم گرفت. راه را نشان بده.»
روح به حرکت درآمد و اسکروج پشت سرش به راه افتاد. طولی نکشید که خود را میان یکی از خیابانهای پر رفتوآمد لندن دید. روح به گروهی از مردان در حال گفتوگو اشاره کرد و اسکروج جلو رفت تا صحبتهایشان را بشنود. مردی چاق گفت: «چیزی زیادی نمیدانم، فقط میدانم مرده است.»
کس دیگری پرسید: «کی این اتفاق افتاد؟»
مرد چاق پاسخ داد: «نیمه شب قبل.»
«چطور این اتفاق افتاد؟»
«نمیدانم... ولی مگر اهمیتی هم دارد؟»
مردی متشخص و خوش لباس پرسید: «بر سر پولهایش چه میآید؟»
«نمیدانم... فقط میدانم که حتی یک پنی هم برای من باقی نگذاشته...»
همه به شوخی مرد چاق خندیدند. اسکروج همه آنها را میشناخت، اما از حرفهایشان سر در نمیآورد. او به دنبال توضیح نگاهی به روح انداخت، اما روح دستش را به سمت دو تازه وارد گرفت. اسکروج آن دو را نیز میشناخت؛ تجار ثروتمندی بودند که گاه با آنها معامله میکرد.
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران