زنی در قاب آیینه
قیمت : ۶۰,۰۰۰ ریال
عرفی کوتاه:کتاب حاضر، مشتمل بر پنج داستان کوتاه با عنوانهای «زنی در قاب آیینه»، «انجمن»، «لکههایی روی دیوار»، «اشیای جامد»، «لاپین و لاپینووا» است. داستانهای این مجموعه بیانگر دلبستگی و اعتقاد نویسنده به ضمیر ناخودآگاه و یا به تعبیری جریان سیال ذهن است. تخیل در این داستانها حضوری پررنگ دارد، تخیلی که بهوضوح برای نویسنده نقش اساسی داشته است. داستانهای کوتاه نویسنده نماینده بارز جریان سیال هوشیاری و خودآگاه و زندگی درونی هستیاند. زبانی که نویسنده در داستانهای کوتاهاش به کار میبرد، بسیار ساده است.وولف در لندن متولد شد.پدرش سر لزلی استیون از چهره های برجسته ادبیات انگلستان در عصر ملکه ویکتوریا و مولف "تاریخ فکری انگلستان در قرن هجدهم" است. وی در کتابخانه وسیع پدرش با برجسته ترین نویسندگان عصر اشنا شد و با تعدادی از خوانواده های با فرهنگ انگلستان ارتباط یافت.
مجموعه حاضر که شامل چهارداستان از مجموعه بیست و دو داستان کوتاه وولف است،بیانگر دلبستگی و اعتقاد وولف به ضمیر ناخوداگاه و یا به تعبیری جریان سیال ذهن است.تخیل در این داستان ها حضوری پررنگ دارد.تخیلی که به وضوح برای وولف نقش اساسی داشته است.چنان که در خاطراتش می نویسد:" اگر بارقه ی تخیل و دلبستگی به کتاب نبود،من زنی کاملا عادی بودم".زنی که شاید بتوان گفت نوشتن دلیل زنده ماندن اش بود." اکنون میتوانم بنویسم،بنویسم و بنویسم.شادی ناب در جهان همین است."
درباره کتاب
مجموعه حاضر که شامل چهار داستان از مجموعه بیست و دو داستان کوتاه وولف است بیانگر دلبستگی و اعتقاد وولف به ضمیر ناخودآگاه و یا به تعبیری جریان سیال ذهن است. تخیل در این داستان ها حضوری پررنگ دارد، تخیلی که به وضوح برای وولف نقشی اساسی داشته است.
توضیحات
«زنی در قاب آیینه» مجموعه 5 داستان کوتاه نوشته ویرجینیا وولف(1941-1882)، نویسنده زن برجسته انگلیسی است. داستانهای این کتاب، بیانگر دلبستگی و اعتقاد وولف به ضمیر ناخودآگاه و یا به تعبیری جریان سیال ذهن است. تخیل در این داستانها حضوری پررنگ دارد؛ تخیلی که به وضوح برای وولف نقشی اساسی داشته است.
در بریدهای از کتاب میخوانیم:
«ازدواج کردند. طنین مارش عروسی را با صدای بلندی نواختند. کبوترها به پرواز درآمدند. پسربچهها با نیمتنههای "کالج اتون" برنج پاشیدند، سگی شکاری در همان مسیر ول میگشت و "ارنست توربرن" عروساش را از میان آن جمع کوچک و کنجکاو و آدمهای کاملا ناشناس که همیشه در لندن جمع میشوند تا از شادی و غم دیگران بهرهمند شوند به طرف اتومبیل برد. البته که داماد خوشقیافه بود و عروس هم خجالتی. برنج بیشتری روی سر آنها پاشیدند و اتومبیل حرکت کرد.
روز عروسی سهشنبه بود. امروز شنبه است. "رزالیند" هنوز با این حقیقت که به نام خانم "ارنست توربرن" باشد عادت نکرده بود. او در حالیکه بر لبهی پنجرهی هتلی که رو به دریاچهیی که تا آن طرف کوهستان ادامه داشت، خم شده بود و انتظار همسرش را میکشید تا برای صبحانه پایین بیاید. با خود فکر میکرد شاید هم هرگز نتواند به اینکه خانم ارنست یا حالا هر چه که باشد را باور کند. سخت بود به نام ارنست عادت کند. این اسمی نبود که او انتخاب کرده باشد.
او نامهای تیموتی، آنتونی یا پیتر را ترجیح میداد. خودش نیزهیچ شباهتی به نام ارنست نداشت. این نام او را به یاد لوحهی یادبود پرنس آلبرت، میزهای عسلی از جنس چوب ماهون، گراورهای استیل" شاهزاده کونسورت " همراه خانوادهاش، خلاصه به یاد اتاق غذاخوری مادرشوهرش در "پورچسترتریس" میانداخت.»
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران