"رژان" داستانی اثر "سید هادی هاشم زاده هاشمی" با موضوعیت دفاع مقدس می باشد.
در بخشی از این کتاب می خوانید:
پیرمرد آهی کشید و ادامه داد: « بله پسرجان، آدم بد در هر زمانی هست در همین آبادی ما، یکی دو ماه پیش چند نفر آمدند و کرمبک بیچاره را کشتند. پسرش را هم کشتند و بعد همه جا جار زدند نیروهای دولتی آدم کشند. من همۀ آن ها را میشناسم میدانم از کجا آمده بودند و کی به آن ها دستور داده بود. یکیشان همان کاک قادر لامذهب بود، خیلیها نمیدانند. سرد و گرم نچشیدهاند آدمشناس نیستند بیچارهدخترش رژان...!»
موسی با شنیدن نام رژان گوش هایش تیز شد. یوسف نگاهی از سرتعجب به پیرمرد کرد. سرنوشت نامعلوم رژان پس از آن که گروه آماده برایعملیات جنگل شده سوالات جدیدی را به ذهن هردوی آن ها متبادرمیکرد... ممکن است رژان طی این مدت فرار کرده باشد. اما نه، حال او حال فرار نبود. نکند در نبود ما برای پایگاه اتفاقی افتاده! اصلا چرا پیرمرد موضوع را به رژان کشانید شاید پیرمرد چیزهای جدیدی میداند که ما از آن بیخبریم بهتر است باز هم بشنویم.
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران