روشنایی روز
قیمت : ۵۸,۰۰۰ ریال
معرفی کوتاه:کتاب حاضر، شامل دو داستان کوتاه از «یان فلمینگ»، نویسنده انگلیسی و خالق داستانهای مشهور «جیمز باند»، با عنوانهای «روشناییهای روز» و «از یک نگاه تا یک قتل» است. هر دو داستان، راجع به ماموریتهای مختلف «جیمز باند» در کشورهای فرانسه و آلمان و مبارزه او با تروریستها و بهخصوص روسهاست. در داستان اول «جیمزباند» خوشمشرب و آدمکش، به برلین اعزام میشود تا به فرار یکی از جاسوس های انگلیسی که در معرض کشته شدن بهوسیله یک تک تیرانداز روس است، کمک کند. در داستان دوم یک پیک موتورسوار معمایی است که تنها «جیمز باند» از عهده حل آن برمیآید.
درباره کتاب
یان فلمینگ نویسنده انگلسی و خالق داستان های مشهور جیمزباند بود.
یان فلمینگ در سال 1953 میلادی اولین کتاب از مجموعه جیمزباند را با عنوان کازینو رویال منتشر کرد. او یازده سال بعددر گذشت و در این فاصله مجموعا 14 کتاب از مجموعه جیمزباند نوشت.
در داستان اول این مجموعه جیمزباند خوش مشرب و آد مکش به برلین اعزام می شود تا به فرار یکی از جاسوس های انگلیسی که در معرض کشته شدن به وسیله یک تیرانداز روس است کمک کند. در داستان دوم قتل یک پیک موتور سوار معمایی است که تنها جیمزباند از عهده حل آن بر می آید.
توضیحات
«روشنایی روز» نوشته یان فلمینگ(1964-1908)، نویسنده داستانهای جنایی و جاسوسی انگلیسی است. او با مجموعه کتابهای جیمزباند شناخته میشود.
این کتاب دربردارنده دو داستان کوتاه از وی به نامهای «روشنایی روز» و «از یک نگاه تا یک قتل» است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«پانصدمتر، چهارصد، سیصد، دویست، صد. مردی که از پشت سر در حرکت بود، سرعت خود را به پنجاه کاهش داد. او دستکش راستش را میان دندانهایش گذاشت و به کمک دندانهایش آن را درآورد. دستکش را میان پاهایش گذاشت و اسلحهاش را بیرون کشید.
احتمالا در این لحظه موتور سوار جلویی او را در آینه دید، زیرا ناگهان متعجب از این که در این ساعت از صبح پیک دیگری از کماندوهای سلطنتی را میبیند، سرش را به عقب برگرداند. انتظار داشت که موتور سوار عقبی یکی از پلیسهای نظامی آمریکا یا فرانسه باشد.
ممکن بود حتی یکی از نیروهای نظامی ناتو باشد، اما هنگامی که یونیفورم نیروهای سلطنتی را بر تن مرد دید، هم متعجب و هم خوشحال شده بود. او چه کسی میتوانست باشد؟ مرد جوان انگشت شست راستش را به نشانهی آشنایی بلند کرد و سرعت خود را به سی تا رساند، تا موتورسوار عقبی به او برسد. در حالی که یک چشم را به جادهی روبرو دوخته بود و با چشم دیگر صورت محو موتورسوار دیگر را در آینه میپایید، نام تمامی موتوارسواران بریتانیایی که در واحد ترابری ویژهی سرفرماندهی خدمت میکردند را از ذهن گذراند. آلبرت، سید، والی-شاید والی باشد، او هم چنین جثهی بزرگی دارد. اسم این لعنتی چه بود؟»
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران