کتاب رقص مترسک نوشته جناب آقای هیربد لشکربلوکی است. نویسنده در این کتاب به شرح 11 داستان کوتاه میپردازد.
بخشی از کتاب:
شب از راه رسیده بود، بعد گذر از روزی گرم و تب آلود. در این شب شرجی تابستانی مهتاب از زیر ابر بیرون آمده و رقص سایه ها را به تماشا نشسته بود. نسیمی نیمه جان می وزید و سایه ها و شاخه های درختان صنوبر در امتداد جاده می رقصیدند و سکوت جاده را می آشفتند. در انبوه رقص سایه ها ناگهان سایه ی مسافری هبوط کرد و پیدا شد.
انوش نام گرفت. او از ناکجای شهری دور به ناکجای این جاده پرتاب شده بود، بی آنکه مبدا و مقصدش را بداند! از غربتی به غربت دیگر و از ناکجا آبادی به ناکجاآباد دیگر تبعید شده بود. ستاره ها همزمان با هبوط او یکی یکی به جالیزها و باغ های اطراف جاده افتادند و تبدیل به کرم های شب تاب شدند، تا قسمتی از غربت آسمان ها را لمس زمین و خاک کنند. انوش از
دریچه های نور گذشته و با سایه ها آمیخته بود و زبری پوست زمین را لمس می کرد. دست هایش میان ارتعاش نور و صدا می لرزیدند، اما پاهای خسته اش به روی عطش خاک می لغزید. نگاه مبهوتش هنوز به سمت دریچه های نور خیره بود، اما چشم های تکیده اش ناباورانه شاهد حضور ظلمات بیکران اطراف شده بود. انگار حضورش حاصل انفجار و هجوم حادثه ای بود، حادثه ای نامعلوم!
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.