توضیحات:
رمان «دوشیزه‌ی مهتاب» نوشته نازیلا نو بهاری (-1350) داستان نویس و شاعر معاصر است که در فضایی روستایی در جنوب کشور می‌گذرد. گویش محلی و ضرب المثل‌ها و حکایت‌ها در این اثر، از نقاط قوت داستان است که شخصیت‌های آن را برای خواننده باورپذیرتر می‌کند. همچنین استفاده‌ی به‌جا از حس تعلیق در داستان موجب ایجاد ماجرا و کشش در مخاطب برای خواندن بقیه کتاب می‌شود.
در بریده‌ای از این رمان می‌خوانیم:
گلاب سینه‌کش آفتاب روی پله‌ها نشسته بود. به ظاهر موهای خواهرزاده‌اش را شانه می‌کرد اما تمام هوش و حواسش به دیوار کاهگلی روبه رو بود. چند هفته‌ای از خواستگاری ننه‌عالم می‌گذشت اما مادرش هیچ شتابی برای پاسخ دادن نداشت. او فقط گوش به زنگ بود. هر کلامی که از دهان مادرش خارج می‌شد برایش مهم بود و مهم‌تر این‌که این اواخر هیچ‌کدام از حرف‌های خاتون ارتباطی با ننه‌عالم و آصف نداشت...
آهوجان از توی مطبخ محمد را صدا زد. پسرک لی‌لی‌کنان به سمت مادرش دوید. آهوجان کودکش را نوازش کرد. لقمه‌ای نان و بادمجان سرخ شده به دست بچه داد و از آستانه‌ی در به سمت خواهرش گردن کشید.
- گلاب‌جان هنوز که نشستی... پاشو به خانجون کمک کن. کوک‌های رو لحاف دست خودتو می‌بوسه.
گلاب از جایش تکان نخورد.
- پاشو آبجی پاشو تنبلی نکن. من که سلیقه نقش انداختن رو لحاف رو ندارم. از خانجونم که بر نمی‌یاد. کار کار خودته...
گلاب حواسش به حرف‌های خواهرش نبود بنابراین پرسید:
- چه لحافی؟
آهوجان به سمت خواهرش آمد و با نگرانی گفت:
- حالت خوبه؟ مریضی چیزی شدی؟...
- نه. طوریم نیس...
- پس کجایی... آبجی کوچیکه... نقله دوتا کیسه پشمیه که دیروز صغری آورد در خونه... یه طاقه مخمل قرمزی که منیر آورد... بازم بگم...
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.