کتاب داستان معرفت تاریخی در سه پرده نوشتۀ هیپولیت تن، کارل جی. همپل و فرانک انکراسمیت، روایت بخش‌هایی از داستان طولانی و البته ناتمام تاریخ‌نویسی فلسفه است.

این کتاب داستانی سنتی، غنی و دراز دامن است؛ سنتی که طی سالیان، با کوشش و مشارکت اندیشمندانی سترگ، لحظه به لحظه بر غنای آن افزوده شده است؛ سنتی ارزشمند که با وجود ضرورت و اهمیتش، در سرزمین ما و در جوامع دانشگاهی ما بسیار به آن بی‌توجهی شده و مغفول مانده است. در طول تاریخ، مخصوصا در دو قرن اخیر، پرسش‌هایی درباره تاریخ توجه بسیاری از اندیشمندان و فیلسوفان مغرب‌ زمین را برانگیخته است؛ پرسش‌هایی درباره امکان یا عدم امکان معرفت انسان به گذشته و تاریخش، ضرورت و عدم ضرورت این معرفت و نیز پرسش از شیوه‌های صحیح معرفت‌یابی درباره گذشته جوامع انسانی و ابزار لازم برای این امر.

داستان معرفت تاریخی، روایت بخش‌هایی از این داستان طولانی و البته ناتمام است. داستانی که قهرمانان پرشماری در آن نقش‌ آفریدند و اندیشه‌ها و آرای خود را، در باب ماهیت معرفت تاریخی، بر این گنجینه عظیم افزودند. در کتاب داستان معرفت تاریخی در سه پرده (one six theses narrativists philosophy of history) فقط و فقط سه پرده از این نمایش بلند را روایت می‌کنیم. سه پرده‌ای که شاید نشانگر مهم‌ترین تحولاتی باشند که این سنت غنی از سرگذرانده است. در هر پرده پای صحبت یکی از قهرمانان داستان می‌نشینیم: صحبت‌هایی که در واقع ترجمه‌ای است از یکی از مهم‌ترین نوشته‌های آنان. این نوشته‌ها علاوه بر اینکه آیینه‌ای تمام‌نما از اندیشه‌های قهرمان‌های داستان در پاسخ به پرسش‌های راوی‌اند، هرکدام می‌توانند بهترین نمونه از نوع خاصی جهان‌بینی و پارادایم فکری باشند.

در بخشی از کتاب داستان معرفت تاریخی در سه پرده می‌خوانیم:

مورخی را در نظر بیاورید که با تاریخ چنان سلوک می‌کند که در خور آن است؛ یعنی به سان یک علم. او نه در بند ستایش و تحسین است و نه سرزنش و تقبیح. نه قصدی دارد برای فرا خواندن مخاطب به سوی فضیلت و نه آموختن درس سیاست به او. رسالتش برانگیختن نفرت یا عشق نیست. کاری با اصلاح نفوس و جان‌ها ندارد. اینکه واقعیات زیبا و خواستنی باشند یا زشت و کریه، برایش فرقی ندارد. تعهدی در باب نفوس آدمیان ندارد. هیچ رسالت یا علاقه‌ای ندارد، جز از میان برداشتن فاصله زمانی و رخ به رخ نهادن خواننده‌ با موضوعات شناخت؛ آشنا ساختن خواننده با شخصیت‌هایی که شرح می‌دهد و ایجاد حس تعاصر و هم‌زمانی با آنچه روایت می‌کند. وقتی اخلاقیون می‌آیند و اشاعه تعلیماتشان را آغاز می‌کنند، یعنی رسالت او پایان یافته است. در این شرایط جا را خالی می‌کند و می‌رود، زیرا جز حقیقت مطلق را نمی‌پسندد. از نیمه‌حقیقت‌ها به خشم می‌آید، چراکه همانا نیمه‌دروغ‌اند و همچنین خشم می‌گیرد بر آن نویسندگانی که واقعیات تاریخی و شجره‌نامه‌ای را دستکاری نمی‌کنند، اما احساسات و روحیاتی که نگهبانان شاکله رویدادهایند تحریف می‌کنند و رنگ و روی واقعیت را تغییر می‌دهند. کسانی که به رونویسی واقعیات دست می‌زنند، اما روح ماجرا را تحریف می‌کنند. او می‌خواهد در میان بربرها به سان یک بربر تنفس کند و در میان مردمان باستان چون یک انسان باستانی.
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.