خدا و انسان در مثنوی مولوی (خداشناسی در مثنوی مولوی)
قیمت : ۷۰,۰۰۰ ریال
معرفی کوتاه:مولوی چنان با آن عظمت بینهایت و متعالی مواجه شده بود که دهانش بسته مانده بود. به همین سبب در باب خداوند، جز غیرمستقیم سخن نمیگوید. وقتی هم که به او اشارهای میکند، از اشاراتی نظیر جان، جانان، معشوق و یا حتی بیاشاره به نامی خاص سخن میگوید و در میگذرد. اما این خدای جهان، یک وصف بسیار مهم و عظیم دارد، این که خداوند به صفت معشوق شناخته میشود. خدا وصفهای فراوان دارد. خداوند ناظم، خالق، مدبر و دارای بسیاری اوصاف دیگر است. اما وصفی که برای عارفان مهم مینماید، آن است که خداوند معشوقی است که میتوان او را دوست داشت. هر چه به او نزدیکتر شوید، او را زیباتر مییابید و این زیباتر یافتن چنان دل شما را میرباید که جاودانه عاشق او باقی میمانید و این عشق البته اوصافی به شما میدهد که با عشقهای زمینی تفاوتهای عمده دارد؛ این عشق از جنس رومانس و احوال رومانتیک به معنای متعارف نیست، بلکه به شما معرفت و دلیری و شجاعت میبخشد، همه عیوب شما از جمله حسد و بخل و ضعفهای دیگر را از میان بر میدارد و شما را مثل آهنی که در کوره آبداده باشد، یکپارچه خالص میکند. در مورد خداوند البته باید به یک وصف دیگر هم اشاره کرد و آن این است که خداوند معشوق مهیبی است؛ هیبتی در او هست که باعث میشود در عین نزدیکی، از او دور باشید و در عین دوری به او نزدیک باشید. مولوی برای اینکه نشان دهد معاشقهای که با خدا میرود به اذن خود او صورت میگیرد و چنان نیست که بنده یا عاشق در آن میان مباسطت کند و پا از گلیم خویش فراتر نهد، این هر دو صفت را در کنار هم میآورد. چنین تعبیراتی در مثنوی وجود دارد و البته در دیوان شمس بیشتر هم هستند. مولوی در مورد خداوند، سخنان گفتنی بیشتری داشته، اما احتمالا آنها را با ما در میان نگذاشته است. این ناگفتهها را یا باید از اشارات او استنباط کرد یا از رموز و اسراری که در کلمات اوست. چنان که شما در مثنوی و در دیوان شمس میبینید، مولوی هیچ گاه از خداوند گله نمیکند، حال آن که عارفانی داشتهایم که صریحا از خداوند گله کردهاند. او حتی معتقد است بندگان و اولیا خداوند نه تنها از او گله نمیکنند، بلکه شکر هم نمیکنند.
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران