جزیره محکومین
قیمت : ۵۸,۰۰۰ ریال
معرفی کوتاه:کتاب حاضر، از مجموعه «داستانهای مدرن کلاسیک» و شامل دو داستان کوتاه از «فرانتس کافکا»، با عنوانهای «جزیره محکومین» و «داوری» است. داستان «جزیره محکومین»، ماجرای سیاحی است که با توصیهنامههایی از مقامات عالی اداری به جزیره محکومین وارد میشود تا نظر خود را در مورد اعمال انجام شده در جزیره محکومین بازگو کند. در این هنگام افسر دادرسی که علاقه خاصی به فرمانده قبلی و فوت شده خود و نوع اختراع او دارد، به همراه سربازی محکوم به اعدام به جزیره میآید. افسر طرز کار ماشین اعدام که متشکل از اجزایی برای خالکوبی روی بدن محکوم و چنگکی بود که در پایان مراسم پس از اعدام، بدن محکوم را سوراخ میکرد، برای سیاح توضیح میدهد و سیاح را در تردید اعتراض به طرز کار ماشین و قساوت پیش از حد در اجرای حکم و انتخاب سکوت قرار میدهد.
درباره کتاب
فرانتس کافکا با دادن حالتی رویایی به داستان های تلخ خود قابلیت هایداستان کوتاه راتغییر داد. عناصر منطق و تخیل در سراسر داستان هایش به میزان بسیار گسترده ای مشاهده می شود. در دو داستان پیش رو سیاحی شاهد عملکرد دستگاه شکنجه های دقیق و استادانه است و دردیگری نیز پسری خشمی غیرقابل تصور را در پدر خودبرمی انگیزد.
توضیحات
«جزیره محکومین» دربردارنده دو داستان کوتاه از فرانتس کافکا(1924-1833)، است. در داستانهای این کتاب نخست یک گردشگر با دستگاه شکنجهای رو به رو میشود و در دیگری پسری، موجب برانگیخته شدن خشم پدرش میشود. در این دو داستان ویژگی خاص داستانهای کوتاه کافکا یعنی آمیخته شدن احساس رویایی به موضوعات تلخ دیده میشود.
در بریدهای از کتاب میخوانیم:
«به نظر میرسید سیاح دعوت فرمانده برای حضور در مراسم اعدام سربازی که به دلیل نافرمانی و توهین به یک افسر محکوم شده بود را صرفا از روی ادب پذیرفته است. علاقهی چندانی به اعدام در میان مردم جزیره دیده نمیشد. تنها افراد حاضر در عمق درهی کوچک شنی محصور در سراشیبیهای عریان، علاوه بر افسر و سیاح، خود محکوم بود با ظاهری ابلهانه، پریشان و دهانی شل و نیمهباز، همچنین سربازی که یک سر زنجیر سنگینی که حلقههای کوچک آن بر مچ دست و پا و گردن محکوم بسته شده بود، در دست داشت. محکوم مانند سگی مطیع، چنان بود که آدمی گمان میکرد نیاز دارد یک نفر به او اجازه دهد آزادانه در سراشیبیها پرسه بزند و هروقت لازم شد برایش سوت بزنند تا بیاید و اعدام شود.
سیاح کمتر به ماشین توجه میکرد و در حین اینکه افسر مشغول انجام آخرین اقدامات برای شروع به کار ماشین بود، با بیاعتنایی خاصی در اطراف محکوم میچرخید. افسر به زیر ماشین خزید (پایههای آن در عمق زمین محکم شده بود.) بعد از یک نردبان بالا رفت تا بعضی از اجزای فوقانی آن را بررسی کند. به نظر میآمد این کارها باید توسط یک مکانیک صورت میگرفت اما افسر آنها را با اشتیاق زیادی انجام میداد، خواه اینکه او مشتاقانه طرفدار ماشین بود یا به هر دلیل دیگر، این وظیفه به فرد دیگری واگذار نشده بود. سرانجام گفت: «حالا همهچیز آماده است!» و از نردبان پایین آمد.»
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران