معرفی کوتاه:کتاب حاضر، رمانی است با شکلی بدیع و کاملا هنری. این نویسنده داستان‌هایش از ظرافت، استادی، هوشمندی، زیبایی و تنوع فراوان برخوردار است که ستایندگان و پیروان را به دست می‌آورد. این نویسنده را باید نویسنده‌ای برتر از آمیختگی خصوصیات روحی و معنوی انگلیسی آمریکایی دانست. وی در حال برگزیدن سرزمینی که از مثلث امریکا پاریس انگلستان تشکیل می‌شد، تمدنی مختلط فراهم آورد و هر سه تمدن را در رمان‌هایش مورد تحلیل قرارداد. نویسنده با تلاش‌های ماندگار خود در تاریخ رمان‌نویسی جهان مقامی برجسته یافت. این داستان ژرف و تاثیرگذار، روایتگر زندگی «جان مارچر» است، مردی که از زمانی که به خاطر می‌آورد حسی در خود می‌یافته مبنی بر اینکه تغییری شگرف یا حتی واقعه‌ای ناگوار همچون جانوری کمین کرده در یک جنگل منتظر اوست. سپس روز حزن‌انگیزی که حقیقت آن جانور آشکار می‌شود، فرامی‌رسد.
رمان های جیمز شکلی بدیع و کاملا هنری دارد. در داستان های از ظرافت، استادی، هوشمندی، زیبایی و تنوع فراوان برخوردار است که ستایندگان و پیروان بسیار به دست آورد.
این داستان ژرف و تاثیرگذار هنری جیمز روایتگر زندگی جان مارچر است، مردی که از زمانی که به خاطر می آورد حسی در خود می یافته مبنی بر اینکه تغییری شگرف یا حتی واقعه ای ناگوار همچون جانوری کمین کرده در یک جنگل منتظر اوست.

توضیحات
«جانوری در جنگل» نوشته هنری جیمز(1916- 1843)، نویسنده آمریکایی است.
در بریده‌ای از این رمان می‌خوانیم:
«مرد فردا هم بازگشت اما زن قادر به ملاقات با وی نبود و بعد از سال‌ها آشنایی شان با یکدیگر این اولین بار بود که با سرشکستگی و اندوه و البته تا حدود زیادی عصبانی از خانه زن بازمی‌گشت- و دست کم حسش این بود که این سنت شکنی پایانی است بر این آشنایی- و با خود می‌اندیشید که دیگر قادر به حفظ این رابطه نیست. زن در حال مرگ بود و مرد او را از دست می‌داد؛ زن می‌مرد و مرد زندگی‌اش پایان می‌یافت.
مرد در پارکی نشست و دوباره در شک و تردید فرو رفت. دور از زن این تردید دوباره به سراغش آمده بود؛ تا هنگامی که در کنار زن بود حرف‌هایش را باور می‌کرد اما به محض اینکه از او فاصله می‌گرفت تردیدی عذاب آور وجودش را فرا می‌گرفت. زن او را فریب داده و گفته بود که او را نجات داده است- او را به چیزی مشغول کرده بود که مرد خود قادر به خلاصی از آن بود. آیا آن چیزی که این همه مدت انتظارش را می‌کشید نمی‌توانست همین بیماری و مرگ زن باشد؟
این که او می‌رفت و مرد را در تنهایی خویش باقی می‌گذاشت- این همان چیزی بود که او چون جانوری در جنگل به انتظارش ایستاده بود، این همان چیزی بود که دست خدایان برایش رقم زده بود. این یک سرنوشت نادر و متمایز، یک تقدیر بد و ابدی و نظمی مخرب نبود، بلکه صرفا سرنوشتی عادی بود. اما اکنون همین سرنوشت عادی هم برای جان مارچر بیچاره سخت و سنگین بود. این تقدیر بود که حتی این انتظار بی‌نهایت نیز به قیمت از دست دادن غرورش تمام شود. مرد به هنگام غروب روی نیمکتی نشسته بود.»
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
کاوه عزیزی
یک داستان عالی درباره آنچه که همیشه به دنبال ما است.