کتاب برفاب نوشته سرکار خانم مرضیه نفری است که توسط انتشارات نشر معارف به چاپ رسیده است.

بخشی از کتاب:

«بانو، چرا هفت هشت ماه گریز و فرار؟! ما می تونیم خیلی راحت و بی دردسر با هم باشیم. » یعنی پیام را برای من نوشته بود؟ اینقدر صریح؟ مطمئن بودم این اتفاق می افتد، اما نه به این زودی و نه حالا، ساعت سه شب! «تو هم این شب ها بیخواب شدی؟ » انگشتانم روی صفحهٔ گوشی لغزید و نوشتم «شب شما به خیر ! » نمی خواستم جواب واضح و روشن بنویسم. از نوشتن می ترسیدم. تا فکرم را جمع وجور کنم، پیام بعدی آمد «امروز جات خالی بود.
گفتم جلسهٔ بعدی رو قراره تو بری؟ » دست و پایم را گم کردم. دکتر قبلا درمورد جلسه چیزی نگفته بود. مثل سطل آبی که یک هو خالی شود، یک چیزی در دلم فرو ریخت. کاش می شد همهٔ حرف ها را زد! چطور می گفتم گرفتار خواهرم
شده ام و باید دو هفته ای هوایش را داشته باشم تا گچ پایش را باز کند؟ رختخوابم راحت نبود. انگار هزار مورچه را ول کرده بودند در جانم. همه جایم مورمور می شد. مچ دستم درد گرفته بود. متکا را زیر سرم جابه جا کردم و گوشی را به آن تکیه دادم. شال قهوه ای ام را رویش کشیده بودم. دلم برنمی داشت سرم را روی بالش فریبا بگذارم. رختخواب هایش بوی نا می داد! گوشهٔ شال را زیر متکا فشار دادم و نور گوشی را کمتر کردم «ممنون. نمی تونم. چند وقتیه گرفتارم. »
سرعت تایپم پایین تر از دکتر بود. برای هر کلمه فکر می کردم. پیام بعدی را نوشت «این طوری نمی شه ها! قرارهای عصر رو دست کم نگیر . گرفتاری تو کم کن. اگرم کاری هست که من بتونم کمک کنم، در خدمتم. »
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
هنوز نظری برای این کتاب ثبت نشده است.