بازار آری،کاپیتالیسم نه
قیمت : ۱۳۹,۰۰۰ ریال
کتاب بازار آری، کاپیتالیسم نه نوشتۀ گری چارتیه و چارلز دبلیو. جانسون، مقدمهای جامع بر نظریه اقتصادی و اجتماعی آنارشیسم چپگرا و بازارگرا است.
آنارشیستهای بازارگرا به مبادله متقابل اعتقاد دارند و با هرگونه رانت اقتصادی مخالفند. آنها به بازارهای آزاد اعتقاد دارند نه به سرمایهداری. آنچه باعث میشود آنها را آنارشیست بخوانیم، اعتقادشان به «جامعه کاملا آزاد و اجماعی» است؛ یعنی جامعهای که در آن نظم نه از طریق اعمال زور قانونی یا حکومت سیاسی، بلکه از طریق توافقات آزاد و همکاری داوطلبانه مبتنی بر برابری تامین میشود. آنچه باعث میشود صفت «بازارگرا» را به رویکرد آنارشیستی آنها بچسبانیم، به رسمیت شناختن فرایند مبادله در بازار آزاد بهعنوان ابزار مهم نظم اجتماعی آنارشیستی و مسالمتآمیز است. اما بازارهایی که آنها متصور هستند، شباهتی به بازارهای رانتمحوری که امروزه دور و بر خود میبینیم، ندارند. ثمره فعالیت بازارهایی که تحت نظارت دولتها و سیستم سرمایهداری عمل میکنند، فقر پایدار، نابودی زیستبومها، نابرابریهای عمده در میزان ثروت و قدرت متمرکز در دست شرکتها، اربابان و زمینداران است. دیدگاه غالب این است که استثمار - چه استثمار انسانها و چه استثمار طبیعت - پیامد طبیعی بازارهایی است که به حال خود رها میشوند. صاحبان این دیدگاه معتقدند که مالکیت خصوصی، فشار رقابتی و انگیزه کسب سود - با نیت خیر یا شر - خواه ناخواه به نیروی کار دستمزد بگیر مبتنی بر اصول سرمایهداری و تمرکز ثروت و قدرت اجتماعی در دست یک طبقه برگزیده منجر میشود یا به رویکردهایی در کسبوکار میانجامد که مبتنی بر رشد به هر قیمت هستند و جاماندگان را زیر چرخدندههای خود له میکنند.
اما آنارشیستهای بازارگرا با این دیدگاه مخالف هستند و معتقدند رانت اقتصادی یک معضل اجتماعی جدی و همهگیر است، اما نمیتوان منشا آن را مالکیت خصوصی، رقابت یا سود به خودی خود دانست. همچنین این مشکلی ناشی از «شکل» بازار نیست، بلکه از بازار «تغییر شکل داده»ای ناشی میشود که از سایه بلند بیعدالتیهای تاریخی و دامنهدار و تداوم اجرای رانتهای قانونی به نفع سرمایه ریشه میگیرد. سنت آنارشیستی بازارگرا، بهطور جدی طرفدار بازار و رویکرد ضد سرمایهداری است و دغدغه همیشگی خود را در مورد خصلت عمیقا سیاسی قدرت شرکتی، وابستگی نخبگان اقتصادی به مدارا یا پشتیبانی فعالانه دولت، موانع نفوذ ناپذیر میان نخبگان اقتصادی و سیاسی و تجسم فرهنگی سلسله مراتب موجود مطرح میکند؛ یعنی ساختاری که وجودش مدیون خشونتهای سلبی و ایجابی نهاد دولت است.
گری چارتیه (Gary Chartier) و چارلز دبلیو. جانسون (Charles W. Johnson) در کتاب بازار آری، کاپیتالیسم نه (Markets not capitalism) میخواهند گفتگو و بدهبستان دائم میان لیبرتارینهای مختلف و معتقدین به دیگر رویکردهای سیاسی را تشویق کننند تا بتوانند سودمندترین مسیر نیل به آزادی انسانی را انتخاب کنند. تفکرات آنارشیستی فردگرایانه و نگرشهای لیبرتارین، میتوانند پتانسیل آزادیخواهانه بازارهای عاری از روح سرمایهداری را بالفعل کنند و به این گفتگو غنا بخشند.
در بخشی از کتاب بازار آری، کاپیتالیسم نه میخوانیم:
تنها کسانی که میتوان گفت اهمیت، اصول مبنایی و اهداف سوسیالیسم را به نسبت دیگران بهتر درک میکنند، رهبران اصلی دو سر طیف نیروهای سوسیالیست و شاید تعداد کمی از سلاطین جهان پولی باشند. این موضوعی است که این روزها ورد زبان موعظهگران، استادان دانشگاه و نطقنویسان اجارهای است که کار خصمانه آنان در این حوزه، باعث تاسف کسانی شده که به نظر میرسد اهلیت قضاوت در این مورد را دارند. اینکه چهرههای برجسته در زیرشاخههای سوسیالیستی مختلف، درک کاملی از آنچه دنبالش هستند ندارند از موقعیت فعلیشان مشخص است. اگر آنها درک درستی داشتند و منطقی و ثابت قدم بودند، منطقشان به هر حال دیر یا زود آنان را به این یا آن سر طیف کشانده بود.
بنابراین، حقیقت جالب این است که هرچند همانگونه که در بالا اشاره شد دو سر طیف این ارتش بزرگ، اکنون رویکرد واحدی دارند و این ادعای مشترک را میکنند که کارگران باید مالک شخصی کار خود باشند، اما در اصول بنیادین کنش اجتماعی خود و روشهایی که برای رسیدن به اهداف دارند، بیش از اینکه به تقابل با دشمن مشترک خود یعنی جامعه کنونی بپردازند، به مقابله با یکدیگر مشغول هستند. کنش آنان مبتنی بر دو اصل است که تاریخچه تقابل آنها قدمتی به اندازه تاریخ جهان از زمان پیدایش بشریت دارد و همه طرفین حد واسط از جمله کسانی که زمام جامعه امروز را در دست دارند، بر مبنای توافقی میان این دو قطب موجودیت پیدا میکنند. لذا روشن است که هرگونه تقابل هوشمندانه و ریشهدار با نظم حاکم بر امور باید از یکی از این دو سر طیف نشات گرفته باشد چرا که هر موضعگیری از هر منبع دیگر، که قطعا فاقد خصلت انقلابی خواهد بود، آنقدر مصنوعی است که بعید است به اندازه سوسیالیسم مدرن، در فضای امروز جلب توجه کند.
این دو اصل تقابلی، «حاکمیت» و «آزادی» هستند و بهتبع آن دو تفکر سوسیالیستی معرف این دو اصل، به ترتیب «سوسیالیسم دولتی» و «آنارشیسم» خواهند بود. کسی که از خواستههای این دو مکتب و شیوه رسیدن آنها به هدفشان مطلع باشد میتواند ادعا کند جنبش سوسیالیستی را درک کرده است. لذا همانگونه که گفته شد هیچ توقفگاهی در میانه این جاده وجود ندارد و لذا نمیتوان هیچ حد میانهای مابین سوسیالیسم دولتی و آنارشیسم متصور شد. در واقع ما با دو جریان سروکار داریم که به تناوب از مرکز نیروهای سوسیالیستی که آنها را در چپ و راست متمرکز میکند سرچشمه میگیرند و اگر قرار است سوسیالیسم به مکتب رایج بدل شود، میتوان گفت که بعد از کامل شدن روند جدایی و فروپاشی نظم حاکم میان دو اردوگاه فکری، باید چشم انتظار تنش نهایی و شدیدی بود. در این صورت، همه مردان هشت ساعته [کارمندانی که ساعت کار مشخص دارند- م]، اتحادیههای تجاری، سازمان کارگری «شوالیههای کارگر»، ملیگرایان، دلاربازان و بهطور خلاصه همه اعضای گردانهای هزار و یک شاخه متعلق به ارتش بزرگ کارگری، پستهای قدیمی خود را ترک خواهند کرد و این صف بستن در این سر یا آن سر طیف، پیشزمینه آغاز جنگی بزرگ خواهد شد. هدف این مقاله این است که به اختصار بیان کند که پیروزی نهایی سوسیالیستهای دولتی یا آنارشیستها هر یک چه عواقبی در بر خواهد داشت.
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران