اقتصاد و دولت در ایران

اقتصاد و دولت در ایران

قیمت : ۹۹,۰۰۰ ریال
در کتاب اقتصاد و دولت در ایران نوشتۀ موسی غنی نژاد، چگونگی شکل‏‌گیری ناسیونالیسم و اقتصاد دولتی در ایران و تاثیرگذاری آن بر تحولات اقتصاد سیاسی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. با این رویکرد ضعف مزمن و ساختاری نظام اقتصاد بازار آزاد و بخش خصوصی در ایران به عنوان مشکلی نشات ‏گرفته از شیوه تفکر و ایدئولوژی توضیح داده خواهد شد.

نگاهی به پژوهش‌های صورت گرفته درباره تاریخ اقتصادی ایران معاصر نشان می‌دهد رویکرد اغلب آن‌ها کم‌وبیش مبتنی بر نوعی تفسیر ماتریالیستی تاریخ بوده، یعنی تحولات اقتصادی - سیاسی را با تغییرات شرایط مادی - معیشتی زندگی اجتماعی توضیح داده‌اند. طبق این رویکرد، که مارکسیست‌ها بیشترین مبلغ و مروج آن بوده‌اند، تحولات تاریخی در جوامع انسانی، در تحلیل نهایی، با شرایط مادی-معیشتی تبیین می‌شود. در این چارچوب فکری تحولات در زیربنای جامعه (مناسبات تولیدی و طبقاتی) تعیین‌ کننده تغییرات در روبنای جامعه (اندیشه، فرهنگ و روابط سیاسی) است. البته، رویکرد ماتریالیستی منحصر به مارکسیست‌ها و چپ‌گراها نیست بلکه بخش بزرگی از مکتب‌های جامعه‌شناسی و اقتصادی رایج امروزی، حتی آن‌ها که به لحاظ سیاسی کاملا مخالف مارکسیسم هستند، به‌ شدت از نوعی تفسیر مادی تاریخ تبعیت می‌کنند. مثلا، نظریه «مراحل رشد اقتصادی» والتر روستو، با عنوان فرعی «مانیفست غیرکمونیستی»، که در پاسخ به «مانیفست کمونیستی» مارکس و انگلس نوشته شده، در واقع، بیانیه‌ای بود با نگرش کاملا ماتریالیستی. نظریه مطرح‌شده در کتاب روستو هسته مرکزی دکترین اقتصادی سیاست خارجی کندی، رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا در اوایل دهه 1960 میلادی، را تشکیل می‌داد. این کتاب به‌ تدریج در محافل آکادمیک غربی به کتاب مرجع مهم اقتصاد توسعه تبدیل شد. نادرستی فرض‌های این نظریه و ناسازگاری شواهد تاریخی و استدلال‌های آن انصافا گوی سبقت را از تحلیل‌های مارکسیستی ربوده است.

نهضت مشروطه ایران که در آغاز در صدد تحدید قدرت سیاسی به سیاق دموکراسی‌های غربی بود به استبداد، ایدئولوژی ناسیونالیستی و اقتصاد دولت‌مدار منتهی شد. از آن پس، رد پای ناسیونالیسم و اقتصاد دولتی را در همه نهضت‌ها و نظام‌های سیاسی، از نهضت ملی شدن صنعت نفت گرفته تا انقلاب اسلامی می‌توان مشاهده کرد. سیطره کم‌وبیش تمام‌ و کمال اقتصاد دولتی، تداوم و تحکیم آن، به‌ رغم همه انتقادهای کارشناسانه‌ای که به نا کارآمدی آن، از زمان رضا شاه تا کنون صورت گرفته، حاکی از قدرت ارزش‌های ایدئولوژیک و تاثیرگذاری تعیین‌ کننده‌شان بر همه نظام‌های سیاسی است.

در بخشی از کتاب اقتصاد و دولت در ایران می‌خوانیم:

افزایش غیرمنتظره و عظیم درآمدهای نفتی از نظر شاه فرصتی طلایی برای به انجام رساندن «ماموریتی» بود که تصور می‌کرد برای آن برگزیده شده است. هدف این ماموریت به زعم وی هدایت ایران به سوی «تمدن بزرگ» بود، تمدنی که به گمان وی صبغه صرفا ایرانی دارد و متفاوت با و مستقل از مدل دموکراسی غربی و کمونیسم بلوک شرق است. نظام سیاسی ایران که روابط دوستانه‌ای با هر دو بلوک شرق و غرب ایجاد کرده بود، در سایه پیشرفت‌های اقتصادی چشمگیر دهه 1340، و افزایش بادآورده منابع مالی ناشی از صادرات نفت، بیش از پیش درصدد متمایز کردن خود از مدل سیاسی-اقتصادی دو بلوک بود و می‌خواست به الگوی صرفا «ایرانی» تکیه کند. تاسیس «حزب رستاخیز ملت ایران» به عنوان حزب واحد و تنها حزب قانونی کشور، در اوج افزایش درآمدهای نفتی ایران، در اسفند ماه 1353، به دستور مستقیم خود شاه صورت گرفت. این اقدام گامی در جهت برجسته کردن الگوی «ایرانی» از نظام چند حزبی دموکراسی غربی بود. ایجاد حزب واحد که یادآور نظام سیاسی کشورهای کمونیستی آن زمان بود، برای رژیمی که متحد استراتژیک بلوک غرب در آن زمان به حساب می‌آمد برای بسیاری از ناظران شگفت‌انگیز و غیرقابل فهم به نظر می‌رسید. اما واقعیت این است که نظام سیاسی ایران به رهبری شاه، از اوایل دهه 1350 در مسیری گام نهاده بود که چنین اقدامی را منطقی جلوه می‌داد. شاه به‌ رغم اینکه به‌ شدت ضدکمونیست بود اما هر جا لازم می‌دید از ایدئولوژی چپ‌ها الهام می‌گرفت، مضافا این که حزب رستاخیز به نظر وی مناسب‌ترین ابزار در خدمت «ایدئولوژی نظام شاهنشاهی» برای رسیدن به آرمان «تمدن بزرگ» بود.

محمدرضا پهلوی در مقام شاه ایران، به‌ رغم مخالفت و حتی دشمنی با کمونیست‌ها در عرصه سیاست داخلی، به‌شدت تحت تاثیر تفکرات اجتماعی چپ بود. او در نخستین سال‌هایی که به سلطنت رسید جامعه آرمانی خود را به صورت نوعی اجتماع بر خوردار از حداقل‌های ضروری ترسیم کرد که احتمالا ریشه در آموزش‌های دوران نوجوانی وی در سوییس داشت. او در توضیح ریشه‌های فکری «انقلاب شاه و ملت» که در بیست و یکمین سال سلطنت خود به راه انداخت می‌نویسد:

در دومین سال سلطنت خودم یعنی در ایامی که هنوز جنگ جهانی دوم پایان نیافته بود و مسائل حادتری در برابر مملکت قرار داشت، با توجه به ریشه واقعی ابتلائات کشور و ملت خویش اعلام داشتم که می‌باید اصول پنج‌گانه‌ای برای یکایک افراد ملت بعنوان حداقل احتیاجات آن‌ها تامین شوند که عبارتند از بهداشت برای همه، خوراک برای همه، پوشاک برای همه، مسکن برای همه، فرهنگ برای همه.
مرتبط با این کتاب

نظرات کاربران
امیر قضاتی
پژوهش خوب و نسبتا کاملی است