اقتصاد سیاسی، جنگ و انقلاب
قیمت : ۱۱۹,۰۰۰ ریال
کتاب اقتصاد سیاسی، جنگ و انقلاب: بررسی سیر دگرگونی در منطقه خلیج فارس نوشتۀ انوشیروان احتشامی، کوششی برای درک و تبیین چرایی مشکلات خلیج فارس هست؛ منطقهای که سامانش با جنگ و انقلاب گره خورده و جوهر منازعات آن اقتصاد سیاسی است.
ایرانیها، عادت دارند از واژه «همیشه» برای نام بردن از جغرافیای جنوب کشور، بهره فراوان بگیرند؛ زین سبب، اصطلاح خلیج همیشه فارس، ورد زبان رسانهای و آموزههای رسمی در سیاست خارجی کشور شده است. اما، خب! این واژۀ همیشه، با خودش، عناصر همیشگی دیگری نیز به همراه آورده است. خلیج «همیشه» فارس، خلیج همیشه مشحون از دگرگشتهای سیاسی نیز هست، خلیج همیشه مالامال از بیثباتی سیاسی نیز هست، خلیج همیشه پر از درگیریهای مرزی و طایفهای و خاندانی و مذهبی و اقتصادی نیز هست، خلیج همیشه مالامال از رقابت برای درگیر ساختن قدرتهای بزرگ جهانی در سرنوشت سیاسی و اقتصادی در منطقه نیز هست؛ و سرانجام، خلیج همیشه فارس، خلیج همیشه دردسرساز هم هست.
رویدادهای سیاسی و اقتصادی کشورهای خلیج فارس همواره دستخوش دگرگونیهای بسیار زیاد هم هست و تمامی زمینهها و دلایل ایجاد رقابتهای گونهگون میان کشورهای منطقه وجود دارند و بر همدیگر به نحوی همافزاینده تاثیر میگذارند. هرگاه از خلیج فارس، نام به میان میآید، همگان، در تصاویری ذهنی و برگرفته از واقعیتهای قرن هیجده و نوزده، شیخ و شتر و شیر نفت را به یاد میآورند. خلیج فارس دوران جدید هم چیزی بیش از مدرن شدن عناصر سه گانه نام برده، نیست. از نظر سیاسی، نظامهای اتوکرات و اقتدارگرا، سرشت سیاست را در جامعههای کمابیش پیشامدرن خود در دست دارند؛ همچنان شتر، نمادی از حضور هرچند نمادین سنتهای خاندانی و طایفهای و قبیلهای در عرصه اجتماع و روابط اجتماعی است. شیر نفت هم که نمادی از ثروت بیپایان و خداداد است که مانند یک ماده مسحور کننده، کشورهای بزرگ و قدرتمند جهان را وادار میکند پیش پای شیوخ صاحب شتر، زانو بزنند و خضوعکنان، آنان را ناز و نوازش کنند. قصدمان بازی با حرف شین نیست؛ ولی، از یاد نبریم که شمشیر نمادی از حالت منازعه مداوم موجود در کشورهای منطقه خلیج فارس است؛ هم درون کشوری و میان صاحبان قدرت و منافع در داخل کشور، و هم، برون کشوری و میان چند کشور عربی خلیج فارس. عناصر اربعه عربی در حوزه خلیج فارس، شیخ و شتر و شیر نفت و شمشیر، اکنون، از ایستایی به در آمدهاند و کوشش و کششهای مدرنیته، آنان را به پویایی درافکنده است. گرچه، حکومت در میان کشورهای عربی خلیج فارس، شکلهایی گونهگون را دارا است ولی «شیخ» و شیخوخیت، به عنوان نماد حکومتورزی، فرم و کالبدی تثبیت شده دارد. شیخ فرمانروای برخاسته از قبیله و ایل و طایفه و خاندان است.
بنابراین، حکومتهای دودمانی، سیاست را در انحصار خود گرفتهاند و سیاستورزی را به امری انحصاری تبدیل کردهاند. از یاد نبریم که تحولاتی مدرن و پویا از جنس مدرنیته و دموکراسی نوظهور ایران، به همراه جنبشهای موسوم به بهار عربی به همراه فراگیر شدن موجهای متداوم و متلاطم دموکراسیساز، عنصر «شیخ» و شیخوخیت را به تکاپو انداخته است. شاید امواج دگرگونساز دموکراتیک، شیوخ خلیج فارس را وارد عصر شبه دموکراسی و شبه اقتدارگرایی کند و آنان را آرام آرام آماده پذیرش پویاییهای دموکراتیک در روندهای سیاسی سازد. شتر هم، فقط در خاطرهها، نمادی از همبستگیهای اجتماعی گزلشافتی را در میان اعراب خلیج فارس، به نمایش میگذارد؛ بیشتر، برای نمادینسازی عرصه اجتماعیات کفایت میکند یا خاطرهای نوستالژیک را به اذهان عربها، میآورد. تحولات دگرگونساز در عرصه فرهنگ جهانی، کشورهای خلیج فارس را از عنصر به هم بستهساز «شتر» دور ساخت؛ زیرا، آنان با تاکید بر ثروتهای افسانهایشان، بخشهای گونهگون اقتصاد و فرهنگ و اجتماع را بهصورت مقاطعهکاری به دیگران سپردهاند. فرنگیها هم نماد شتر را به حاشیه رانده و آن را به گذشته و خاطره سپردهاند و اکنون نوعی مدرنیته شتابنده و افسار گسیخته دارد شکل و شمایل زندگی را در میان کشورهای خلیج فارس بهنحوی اعجابآور تغییر میدهد.
شیر نفت هم نمادی از اقتصاد سیاسی مداوم پویای کشورهای خلیج فارس است. پدیدهای که هم رقابت میان این کشورها را به شدت برانگیخته است تا آنان بتوانند از فلاکتهای قرن نوزدهمی و نیمه اول قرن بیستمی خود، فرار کنند و به نوعی، با پول نفت و اکنون گاز، برای خود تاریخ بسازند و تاریخ بخرند. شیر نفت، سویهای دیگر هم دارد و البته بهتر است بنویسیم داشته است؛ و آن، نیاز غرب است به تامین انرژی به همراه امنیت انرژی. این نیاز، اکنون فراگیر شده و شرق آسیا را که اژدهاوار به پیش میتازد نیز در بر گرفته است.
در بخشی از کتاب اقتصاد سیاسی، جنگ و انقلاب (Dynamics of change in the persian gulf) میخوانیم:
در دهه 1980 میلادی شاهد ظهور جنگ به عنوان مهمترین عامل تغییرات ژئوپلتیکی بودیم. شدت اختلافات بین ایران و عراق مشکلات جدیدی مثل تکثیر سلاحهای هستهای، خشونتهای اسلامگرایانه و گسیختگی دولتی را با خود به همراه آورد. از پایان دهه 1970 میلادی به طرق مختلف، تحولات میان ایران و عراق، نقش «کاتالیزور ناامنی» را برای زیرمنطقه ایفا کرد. هر کدام به شیوه خود، ساختار ناامنی ظاهر شده در زیرمنطقه را تشدید نمودند. بدین ترتیب این دو کشور به شدت با یکدیگر و با کاتالیزور سوم امنیتی زیرمنطقه یعنی آمریکا درگیر شدند. آمریکا از یک طرف قصد داشت این دو عضو متمرد زیرمنطقه را مهار کند و از طرف دیگر به صورت نامتوازنی به مسلح کردن کشورهای پادشاهی زیرمنطقه همچون عربستان سعودی مشغول بود که سعی میکرد یک حاشیه کیفی امنیتی بیش از دو کشور ایران و عراق برای متحدان آمریکایی فراهم کند. برافراشتن پرچمهای آمریکایی بر فراز نفتکشهای کویتی در نیمه دوم دهه 70 میلادی نیروی دریایی آمریکا را به یک قدرت دریایی منطقه بدل کرد و به تدریج آمریکا درگیر ساختار حمایتهای نظامی در خلیج فارس شد.
جنگ آزادسازی کویت در 1991 میلادی باعث نزدیکی ایالات متحده به زیرمنطقه شد و به تقویت بیشتر حضور نظامی در کشورهای شورای همکاری خلیج فارس انجامید. در پایان دهه 1980 میلادی ایالات متحده دستیابی فراوان و مستقیمی به نیروهای خود داشت و پایگاههای لجستیکی در بحرین، عمان، کویت، امارات متحده عربی و البته عربستان سعودی دایر کرد. اما حضور گسترده آمریکا در منطقه مشکلات خاص خودش را به همراه داشت. به دنبال جنگ آزادسازی کویت در 1991 میلادی، حضور آمریکا باعث ناآرامیهایی در منطقه شد و این مسئله بیشتر در خود عربستان بود که اسباب نارضایتی را فراهم آورد. این ناآرامی منتهی به قدرتگیری یک سازمان تروریستی به نام القاعده در دهه 90 میلادی شد. القاعده که تا امروز به حیات خود ادامه میدهد تا پایان دهه 90 میلادی شناختهشده نبود و آنچه باعث شهرت این گروه شد عرض اندامها و حمله وحشیانهاش در خاک آمریکا بود. از لحاظ ژئوپلتیکی این واقعیت که اکثر تروریستهای سپتامبر، خلیجی بودند دوباره توجهها را به خلیج فارس و منابع بیثبات کننده آن متمرکز کرد.
مرتبط با این کتاب
نظرات کاربران