تیغ و عسل (جلد 1)

کتاب تیغ و عسل نوشته جناب آقای غلامرضا آبروی مجموعه ای از داستان های تاریخی است که برای گروه نوجوان به رشته تحریر در آمده است.

بخشی از کتاب
ضحاک بن قیس فهری، سپاه بزرگی را به سوی عراق به دنبال خود می کشید. سواران از مرزهای شام گذشتند و در حاشیۀ سرزمین عراق تاختند، در ثعلبیه کاروان حاجیان را غارت کردند و در قطقطانه گروهی را کشتند. آن ها بر سر راه خود چنان رعب و وحشتی در دل ها ریختند که خبر سپاه شام به هر شهر و روستایی از عراق می رسید، مردم وحشت زده به خانه ها می گریختند. ضحاک ماموریت خود را به خوبی انجام داده و اینک زمان بازگشت به دمشق و گرفتن پاداش از معاویه بود. تا حلب پنج روز مانده بود. نخل های انبوه شهر تدمر، شهر را در غروب تیره نشان می داد. ضحاک سرمست از بادهٔ پیروزی، بیرون شهر اردو زد. دلشورهٔ خطری که از چند روز پیش، از سوی کوفه او را تهدید می کرد، اینک در او کم شده بود. اینجا سرزمین شام بود و او نیز سپاهی گران به همراه داشت.دیده بانانی که از صبح برای کسب خبر، به عقب رفته بودند، از راه رسیدند. گروه ده نفرهٔ خسته ای بودند که زیر غبار تاخت اسبان، گویی از آسیاب بازگشته بودند. خبر تلخی که دیده بانان با خود داشتند، آرامش موقتی ضحاک را از چهره اش ربود و رنگ ترس و نگرانی به جای آن نشاند: «سپاه کوفه به ما نزدیک می شود. حجربن عدی با چهار هزار سوار منزل به منزل آمده و امروز در سرزمین قبیلۀ کلب اتراق کرده است